روایتی از امام صادق(ع) در خصوص حب علی(ع )

ریاح غلام سیاه پوست و دوستی امیرالمومنین (ع)

مشاهده در قالب پی دی اف

چاپ

فرستادن به ایمیل

   
 

عن الصادق علیه السلام قال: بینما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی ملإِ من أصحابه ، و إذا أسود علی جنازة تحمله أربعة من الزنوج ملفوف فی کساء یمضون به إلی قبره ، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیَّ بالأسود ، فوضع بین یدیه فکشف عن وجهه ، ثم قال لعلیّ علیه السلام: یا علیّ هذا ریاح غلام آل النجّار فقال علیّ علیه السلام : و الله ما رآنی قطّ إلّا و خجل . و قال یا علیّ إنّی اُحبّک قال : فأمر رسول الله صلی الله علیه و آله : بغسله و کفّنه فی ثوب من ثیابه و صلّی علیه و شیّعه و المسلمون إلی قبره ، و سمع الناس دویّاً شدیداً فی السماء فقال رسول الله صلی الله علیه و آله إنّه قد شیّعه سبعون ألف قبیلة من الملائکة ، کلّ قبیلة سبعون آلف ملک ، و الله ما نال ذلک إلّا بمحبّتک یا علیّ . ۱

 حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند : روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بین جمع زیادی از اصحاب خویش بودند . در این هنگام چهار غلام ، جنازۀ سیاه پوستی را که در پارچه ای پیچیده شده بود آوردند، درحالی که آن را به سوی قبرش می بردند.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : جنازه را نزد من بیاورید . سپس آنرا در مقابل خویش قرار داده و صورتش را گشودند و به علی علیه السلام فرمودند : این ریاح غلام آل نجّار است.علی علیه السلام گفت: به خدا قسم هیچ گاه مرا ندید مگر این که شرمنده بود و می گفت: یا علی من تو را دوست دارم . حضرت صادق علیه السلام می فرمایند : سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر کردند به غسل دادن او و او را در پیراهنی از پیراهنهای خود کفن نموده و بر او نماز خواندند و با مسلمانها او را تا قبرش تشییع کردند . و مردم صدای شدیدی از آسمان شنیدند .رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : همانا هفتاد هزار گروه از ملائکه او را تشییع کردند که هر گروه هفتاد هزار فرشته بودند . و به خدا سوگند به این مقام نرسید مگربه خاطر محبّتی که به تو داشت یا علی.

 

«بر محمد و آل محمد صلوات» 

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
همه جا حک شده اشهد ان علیا ولی الله

اشهد ان مولانا امیر المومنین علیا ولی الله

مولای من، براین آگهم در حق تو آنچه بود نگفته ام و نمیتوانم بگویم زیرا بیم آن دارم.....

گاهی که اوصافت را میشنوم سینه ام مجالی می خواهد تا بگویم از تو ولی عقل با تیغ

 خود زبانم را می برد این چه جدالی است مولا که عنان را ازمن گرفته

می خواهم از تو بگویم اما

ازفضائل حیدر نکته ای دانم گربگویم مرا

طعن در محراب ولعن بر منبر کنی

یا رسول الله شهادت می دهم که مولایم امیرالمومنین علی ولی الله است

وتو خود آگهی که این ندا را سلمان در نزد تو هنگام اذان فرمود و تو هیچ برآن خرده نگرفتی

(رجوع به ۳۱۳ سوال از اهل سنت نوشته شیخ حسین تهرانی )

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
چرا خدا انسان را آفرید

 چرا خدا انسان را آفرید

از آنجا که خدا بی نهایت مطلق است و دارای تمام هستیهاست هرآنچه که در عوالم هست از هستی اوست و از آنجا که هستی خدا از زمانی اتفاق نیافتاده بلکه ازلیست بنابراین هستی همه چیز هم مانند هستی خدا ازلیست بنابراین از زمانیکه خدا بوده انسان هم بوده اما این بودن انسان به معنی بودن حقیقت وجود انسان است و منظور بدن انسان نیست. زمانیکه حقیقت انسان را خواستند به دنیا بیاورند بدنی به او داده شد تا با آن بدن در این دنیا زندگی کند.

این حقیقت انسان که ازلیست به معنای آن حقیقتی است که ابتدا در علم خدا بوده و پس از آن در مراحل مختلف قرار گرفته و مرحله به مرحله عوالم قبل این دنیا را سپری کرده تا به این دنیا رسید زمانیکه مقرر شد به این دنیا بیاید مراحلی را در رحم مادر گذراند تا اینکه در مرحله ای آن حقیقت از قالب بدنی به این دنیا آورده شد. این مراحل مختلفی که انسان گذراند برای این بود که مرحله به مرحله با توجه به ظرفیت و توان وجودیش به رشد و تعالی برسد. یعنی زمانیکه قرار شد انسان به جایگاه انسانی خود برسد و جایگاه او (در بهشت) برای او تحقق پیدا کند باید مراحلی را سپری می کرد و در عوالم مختلف حرکت می کرد تا در هریک از آنها رشد مربوط به آن مرحله در او محقق شود. شکل و قالب تمام این مراحل و عوالم متناسب با آن است که انسان را به تعالی مناسب وجودش برساند.

بنابراین وجود انسان از ازل بوده است لیکن دلیل آمدن او به دنیا این است که انسان برای رشد و رسیدن به جایگاه اصلی خود در عوالم و مراحلی حرکت کرده و از عالمی مرده و در عالم دیگر متولد می شود بنابراین آمدن انسان به این دنیا هم برای همین رشد و تعالی او بوده است لیکن رشد او در این دنیا متناسب با امکانات, شرایط و استعداد این دنیا می باشد و در عوالم دیگر نیز به همین ترتیب یعنی رشد انسان در هر عالمی متناسب با شرایط و استعداد همان عالم می باشد.

بنابراین وقتی در قرآن می فرماید "خلق نکردیم جن و انس را مگر برای عبادت و بندگی" با موضوع فوق کاملا توضیح داده می شود. چراکه عبادت و بندگی همان مرحله رشد انسان است و حضرت رسول صلوات الله علیه که به بالاترین مرحله انسانی رسیده است, در تمام نمازهایمان می گوییم "و اشهد ان محمداً عبده و رسوله" یعنی آن حضرت به بالاترین مقام انسانی که همان عبودیت و بنده خدا شدن است رسیده و بعد رسول شده است.

زمانیکه انسان تعیُّن و محدودیت پیدا کرد و به عبارت دیگر به وجود آمد اول چیزی که دید محدودیت خودش بود یعنی از آنجا که محدودیت انسان ظاهرتر و در دسترس تر است انسان محدودیت خود را اول احساس کرد و متوجه شد لذا چنین پنداشت که او همان تعینات و محدودیتها است. وقتی خدا به انسان در عالم فطرت گفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ او جواب داد بله (تو پروردگار منی) اما از آنجا که به محدودیت خود می نگریست علاقه مند به کثرت و زرق و برق دنیا (عوالم پست) بود و این از ناپختگی و کوچک بودن او بود و این از آنجا بود که عظمت هستی خود را که از خدا بود را نفهمیده و حقارت کثرت و محدودیت خود را فهمیده بود. بنابراین خدا او را به همان مراتب پستی که به آنها علاقه مند بود تنزل داد تا از ناپختگی درآمده و به کرامت و بزرگی برسد و در یک کلام فهم در او ایجاد شود. واقع شدن این اتفاقات ممکن نبود الا اینکه انسان به مراتب پست دنیا (عالم کثرت) نزول کند تا در آن به این فهم برسد که حقیقت او با کثرات که محدودیت و حقارتند سنخیت ندارد و به پختگی و کرامتی برسد که جهت میل و توجهش از کثرت به وحدت تغییر کند. تمام اتفاقاتی که برای انسان در این دنیا می افتد این جهت را دارد.

کسانیکه در این دنیا به این فهم برسند بزرگی و پختگی به آنها داده می شود که با حقیقت عالم وحدت انطباق پیدا کرده و زمانیکه در عالم وحدت قرار بگیرند چون حقیقت آنها با آن عالم سنخیت دارد آنجا برای او بهشت می شود. اما کسانیکه در این دنیا به همین دنیا و جذابیتهای آن دل خوش کرده و در آن حد می مانند با آنها به همان اندازه برخورد شده و در همان حد نگهشان می دارند. اما کسانیکه برخلاف ذات انسانیشان عمل کنند (مثلا ظلم و تجاوز کنندیا به اندازه فهمشان خدا پرستی نکنند) در آخرت در فضایی برخلاف ذات و حقیقتشان قرار می گیرند که به دلیل عدم سنخیت آن فضا با وجودشان آنجا برای آنها دوزخ می شود.

 

پایان

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
“موسوعة الامام الصادق علیه السلام” دایرة المعارفی به زبان عربی

“موسوعة الامام الصادق علیه السلام” دایرة المعارفی به زبان عربی است که به طور اختصاصی به بیان تمام جوانب شخصیت پیشوای ششم شیعیان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می پردازد. ایده تالیف این مجموعه که تا کنون 23 جلد آن منتشر شده است از مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی است. هر چند ایشان پس از آماده سازی 70% از این مجموعه نفیس و به چاپ رساندن چند مجلد از آن در سال 1415 ه.ق بدرود حیات گفت اما فرزندان وی ادامه کار را بر عهده گرفتند تا این آرزوی پدر جامه عمل بپوشد. اکنون موسسه امام صادق علیه السلام که توسط مرحوم آقای قزوینی در قم تاسیس شده تالیف را پیگیری می نماید و پیش بینی های اولیه تعداد نهایی مجلدات این اثر را بیش از 60 جلد تخمین می زند.

در این نوشتار ابتدا مختصری درباره زندگی این عالم پرکار و هدف وی از تالیف این دایرة المعارف می خوانید سپس از زاویه ای نزدیک با محتویات کتاب و موضوعات آن آشنایی بیشتری به دست می آورید.

 

نگاهی به زندگی مولف:

سید محمد کاظم قزوینی در سال 1348 ه.ق در کربلا متولد شد. شروع تحصیلات وی در همان شهر و نزد پدر عالمش مرحوم آیت الله سید محمد ابراهیم قزوینی بود. وی در ده سالگی مادرش را از دست داد و در دوازده سالگی در سوگ پدر نشست. ادامه تحصیل وی همراه با سختی فراوان در معیشت بود اما رشد علمی را پی گرفت و از اساتید بزرگ حوزه علمیه کربلا بهره برد. از میان اساتید ایشان می توان این بزرگان را نام برد،

آیات مرحوم، سید مهدی شیرازی، سید هادی میلانی، سید محمد حسن قزوینی، شیخ محمد خطیب، شیخ جعفر رشتی.

محمد کاظم قزوینی تدریس فقه و اصول و تفسیر را در مدرسه حلّی کربلا آغاز نمود و نیز آموزش فن خطابه را مدنظر قرار داد که ثمره آن تربیت بسیاری از خطبای مشهور است و اکنون در بلاد مختلف به ترویج مذهب تشیع اشتغال دارند. بیان شیوا، ارائه محفوظات فراوان از احادیث و خطبه های ائمه علیهم السلام، توانایی در تصویر وقایع مهم تاریخی برای شنوندگان و قدرت تاثیر گذاری بر مخاطبین از ویژگی های بارز منبر این عالم فقید است.

تاسیس “رابطة النشر الاسلامی” در سال 1380 ه.ق یکی از خدمات ارزشمند وی به شمار می رود. این مرکز برای ارتباط با جهان اسلام و مکاتبه با شخصیت های اسلامی و ارسال رایگان کتب و نشریات مذهبی بنا نهاده شد.

تاثیر گذاری این مرکز در نقاط مختلف جهان را می توان از تعداد فراوان نامه های دریافتی که حاوی درخواست برای ارسال کتب مذهبی و تشکر از دریافت این گونه کتب و آثار مثبت آن در کشورهای گوناگون بود، دریافت.

از بین نقاط یاد شده می توان این کشورها را نام برد: الجزایر، تونس، لیبی، یمن، اندونزی، برزیل و آرژانتین. در بسیاری از این کشورها می توان افرادی فراوانی را یافت که به مذهب تشیع گرویده اند و شیعه شدن خود را مدیون زحمات و تلاش های این مرد عالم و خدمتگزار می دانند، این جمله در کشورهای محل فعالیت ایشان زیاد به گوش می رسد: “مرا سید محمد کاظم قزوینی شیعه کرد”.

پس از ممانعت رژیم عراق از ادامه فعالیت این مرکز، مرحوم قزوینی شعبه این رابطه را در کویت افتتاح نمود و ادامه فعالیت داد.

تاسیس پنج کتابخانه شیعی در مراکش، تاسیس مسجد فاطمة الزهرا سلام الله علیها برای شیعیان محروم از مسجد استرالیا در سیدنی و ایراد سخنرانی های متعدد در مصر و مراکش و استرالیا از دیگر فعالیتهای ایشان است.

فعالیتهای وی در عراق مورد نارضایی شدید حکومت عراق واقع شد تا جایی که یک بار پیش از سرکار آمدن دولت بعث و یک بار پس از آن و در زمان حسن البکر به زندان افتاد و پس از رهایی از زندانی که همراه با شکنجه و آزار فراوان بود، کویت را برای اقامت و ادامه فعالیت انتخاب کرد.

در عراق اموال ایشان از جمله کتابخانه که دربردارنده کتب خطی منحصر به فردی بود، مصادره شد و موجب افسوس فراوان این عالم فرهنگبان گردید.

مسجد امام حسین علیه السلام و منزل مسکونی ایشان در کویت شاهد برگزاری جلسات منظم مذهبی بود که در نتیجه آن جوانان بسیاری با آموزه های مذهب تشیع از نزدیک آشنا شدند.

در سال 1400 ه.ق کشور ایران و شهر قم پذیرای قدوم این چهره ماندگار تاریخ تشیع گردید. فعالیت های ایشان در قم بیشتر بر ایراد خطابه و تالیف کتب ارزشمند متمرکز گردید. مهمترین آثار ایشان عبارتند از:

علی  علیه السلام من المهد الی اللحد، سیرة الرسول الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم ( 2 جلد )، الاسلام الصحیح یتجلی فی مذهب اهل البیت علیهم السلام، فاجعة اللطف او مقتل الحسین علیه السلام، الامام الحسین علیه السلام من المهد الی اللحد، الفقه الواضح فی شرح الشرایع، الاسلام و التعالیم التربویة، شرح نهج البلاغة ( 10 جلد )، زینب الکبری علیهاالسلام من المهد الی اللحد، فاطمة الزهرا علیهاالسلام من المهد الی اللحد، الامام الجواد علیه السلام من المهد الی اللحد، الامام الهادی علیه السلام من المهد الی اللحد، الامام العسکری علیه السلام من المهد الی اللحد، الامام المهدی عجل الله فرجه من المهد الی الظهور و موسوعة الامام الصادق علیه السلام که در این نوشتار توضیح بیشتری در مورد آن ملاحظه خواهید نمود.

بسیاری ازتالیفات فوق به زبان فارسی ترجمه شده و متن عربی و برگردان فارسی آن بارها به چاپ رسیده و در نقاط مختلف جهان منتشر شده است. (1)

 

هدف از تالیف “موسوعة الامام الصادق علیه السلام“

آیت الله قزوینــی در جلد اول به شکل مبسوط اهداف خود را از دست زدن به این کار بزرگ بیان کرده است که می توان به شکل خلاصه آن را چنین گزارش کرد:

نشر شریعت و زدودن غبار از جوانب مختلف شخصیت امام صادق علیه السلام، جمع آوری احادیثی که در هزاران تالیف به شکل پراکنده و غیر متمرکز وجود دارد و استفاده از آن احادیث را برای محقق دشوار می سازد، توجه دادن شیعیان به عظمت علمی و مقام یکی از امامان طاهرینشان علیهم السلام امامی که شرایط زمان اجازه نداد آنگونه که سزاوار است علومش منتشر شود و ایشان نتوانستند به جز برهه کوتاهی از دوران زندگی خویش نمود بارزی در نشر معارف الهی بیابند که همین فرصت کوتاه هم برای دیگر ائمه علیهم السلام دست نداد.

مولف پس از بیان این اهداف با گوشزد کردن اینکه با وجود کوتاه بودن فرصت برای امام صادق علیه السلام حجم بزرگی از معارف از ناحیه ایشان صدور یافته است، افسوس فراوان خود را از اینکه بسیاری ازعلوم منتشر شده ایشان در ظلمی تاریخی از بین رفته و هرگز به دست ما نرسیده است، ابراز می دارد.

 

موضوعات مطرح شده در “موسوعة الامام الصادق علیه السلام“

مطالب این مجموعه با رویکردی پژوهشی به “حدیث ثقلین” که مورد نقل شیعه و سنی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، آغاز می شود و بر اساس این حدیث متواتر جایگاه عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تبیین وحی و کتاب خدا و مرجعیت علمی مسلمین را روشن می نماید.

سپس برای اثبات امامت حضرت امام صادق علیه السلام دلایل نقلی گزارش می شود، دلایلی که به شکل پرشمار در منابع معتبر شیعه و سنی وجود دارد.

این مجموعه سپس به روایت ولادت و آشنایی با پدر و مادر گرامی امام ششم شیعیان علیه السلام می پردازد.

ارائه فهرست تفصیلی از منابع اهل سنت که از زمان امام صادق علیه السلام تا کنون مطلبی درباره ایشان نوشته اند یا حدیثی از ایشان روایت کرده اند، دیگر موضوعی است که این دایرة المعارف به آن می پردازد.

زاویه دیگری که این کتاب به زیبایی بر آن پرتو افشانی می کند، جوانبی از زندگی امام صادق علیه السلام است. ازاین جوانب می توان به مواردی اشاره نمود. زندگی علمی امام صادق علیه السلام، زندگی اقتصادی، تربیتی، اجتماعی و اخلاقی ایشان، آشنایی با عصر و شرایط روزگار زندگی ایشان، امامت دینی و موضع امام علیه السلام در این مورد، زندگی سیاسی امام علیه السلام و نحوه برخورد ایشان با دو حکومت اموی و عباسی، آشنایی با مذاهبی که در زمان ایشان رواج داشته است و معجزاتی که از ایشان صادر گردیده است.

این مجموعه در بخش دیگری وارد زندگی خصوصی امام صادق علیه السلام شده توضیحاتی در مورد خانواده و فرزندان ایشان ارائه می کند.

پس از اتمام این بخش از مطالب، کتاب وارد بخش دیگری می شود که عهده دار نقل تمامی احادیثی که از امام صادق علیه السلام به دست ما رسیده است، می گردد. این احادیث با دسته بندی و تقسیم موضوعی در این عناوین نقل شده اند:

عقل، علم، علم توحید و آنچه مربوط به اثبات صانع و تنزیه او از گفتارهای باطل است، نقد آرایی که با توحید سازگاری ندارد، عدل، نبوت و انبیاء علیهم السلام و آنچه از منظر تاریخی و اعتقادی مرتبط با بحث نبوت است، آشنایی با قرآن و اعجاز آن از منظر بیان و فصاحت و بلاغت و هماورد طلبی این کتاب آسمانی، بیانات اعتقادی قرآن، احکام قرآن، امثال قرآن، داستانهای قرآن و تفسیر و بیان شان نزول آیات و کیفیت استدلال به آیات در موارد مختلف، سخن از ناسخ و منسوخ قرآن و آیات محکم و متشابه و سایر علومی که در حیطه مباحث قرآنی است. در بخش احادیث امام صادق علیه السلام درباره قرآن این موضوعات نیز دیده می شود: ثواب تلاوت و حفظ قرآن، ثواب تلاوت سوره های خاص و برخی آیات و تشویق به عمل کردن به دستورات قرآن و امر به فهم قرآن و تدبر در آیات شریف آن.

بخش بعدی این کتاب متکفل نقل روایاتی است که از امامت و امام علیه السلام سخن می گوید که در نگاه شیعی اهم   دستورات اسلامی است و رفتار اعتقادی مسلمین را سامان می دهد. در این بخش احادیثی که در مورد تاریخ زندگی رسول اکرم، امیرالمومنین علی، حضرت زهرا و سایر ائمه علیهم السلام از قول امام صادق علیه السلام نقل شده ، گرد آوری شده است.

این مجموعه در بخش دیگری به موضوع مهم معاد می پردازد و احادیثی را که مبیّن معاد جسمانی است بیــــان می دارد و در این راستا به نقد منکرین معاد یا کسانی که معاد را روحانی می دانند نه جسمانی، اهتمام می ورزد.

احادیث مربوط به ایمان و کفر، دعا و آداب زندگی اجتماعی تشکیل دهنده قسمت بعدی این مجموعه است.

قسمت دیگر این کتاب احادیثی را نقل می کند که در مورد جهان آفرینش، لوح، قلم، عرش، کرسی، بیت المعمورو سدرة المنتهی می باشد. در این بخش در مورد زمان و عناصر مربوط به آن از جمله سال ها، ماه ها، فصل ها و حوادث طبیعی همچون باران و بارش شهاب و رعد و برق نیز احادیث مرتبط نقل گردیده است.

دیگر موضوعی که این مجموعه سخنان امام صادق علیه السلام در مورد آن را جمع آوری کرده است انسان و امور مربوط به اوست از جمله حقیقت نفس و روح، رویا و انواع آن، تشریح اعضای بدن، انواع معالجه امراض، ادویه و خواص آن، سحر و چشم زخم و جن و پس از آن سخن در مورد حیوانات و حلال و حرام آن ادامه یافته است.

فصل دیگری از این تالیف به بیان احادیث فقهی منقول از امام صادق علیه السلام پرداخته است که شامل تمام ابواب فقهی از طهارت تا دیات می باشد.

بخش دیگری که این مجموعه بدان خواهد پرداخت بیان اسامی پنج هزار نفر شاگرد امام صادق علیه السلام و توضیح در مورد آنها می باشد.

با توجه به عناوینی که به شکل مختصر به آن اشاره شد این مجموعه در نوع خود بی نظیر بوده و پس از پایان به یکی از ذخایر ارزشمند تحقیق در علوم اسلامی تبدیل خواهد شد.

 

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
دل نوشته

روزها و عصرها وشبها  را شاید به نظاره بنشینم و از لحظه ها سخن بگویم
ولی افسوس که در این راه چشمهایم بهانه های بی قراری می گیرند
اشکها جام های شیشه ای را طلب دارندتا برای زمانی که تو را دل هوای شوق باشد
حال روزگاری ایست سخت به بهانه یک نوشتن شاید که یه لحظه رمیدن دل
درپشت قابهایی از بغض خسته ،چشم دوخته ام ..
 بهانه یی برای  سلام
چقدر سخت از گذر زمان لیل و نهار ...
گرفتگی دلها ...
شاید کلامم ،بغضم، نشانه از خداحافظی دور باشد...
و لی شاید تن خسته و زخمی ؛ به دعا و  صبر زمان ترمیم شود...
در وجودم چراغها سو سو می زنند که باز؛ برگرد ...
این وادی و سرزمین اهل سختی و فتنه ،زخم ، ناله ها و غم هاست این دل تو است که باید صبور باشد
 بازهم روضه صبر بر دل جاری ، شوق و ذوق انتظار تیک تیک ثانیه ها را شمارش میکنند...



سلام به امام عصر روحی فداه یگانه مهدی دلها

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
راه های نفوذ اسراییلیات در تفسیر قرآن

در بخش پیشین این مقال، آغاز شکل گیری علم تفسیر، سیر تاریخی تدوین علم تفسیر،منابع تفسیر در عصر صحابه، تفسیر در عصر تابعان و نیز منابع تفسیر در این عصر، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و روشن گردید که در عصر تابعان، روایات وحکایت ها و گزارش های اسراییلی، از سوی یهود یا بعضی از نو مسلمانان یهودی الاصل، به منابع تفسیر در عصر صحابه افزوده شد و این، آغاز نفوذاسراییلیات در تفسیر بود. هم چنین نگرشی بر تفاسیری که از اسراییلیات بیش تراثر پذیرفته، به عمل آمد.

اینک در این بخش، « نمونه هایی عینی از اسراییلیات در تفاسیر» مورد بحث قرارمی گیرد.

نمونه هایی از اسراییلیات در تفاسیر

اینک که با ریشه ها و عوامل و تاریخ نفوذاسراییلیات در تفسیر آشنا شدیم و نیز راویان اسراییلیات در تفسیر را به اختصارمعرفی کردیم، وقت آن رسیده است که نمونه هایی عینی از اسراییلیات در تفاسیر رامعرفی کنیم. در این زمینه به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

1- افسانه ی انگشتری حضرت سلیمان، علی نبینا و آله و علیه السلام

در قرآن مجید در آیات 34 و 35 سوره ی «ص » سخن از آزمایش الهی در مورد حضرت سلیمان به میان آمده است که به علت ایجاز و اختصار آیه، مفسران و محدثان، آن را به گونه های مختلفی تفسیر کرده اند. قضیه ی این آزمایش، دست مایه ی ورود داستان انگشتری سلیمان که در افسانه های یهود آمده به برخی از کتاب های تفسیری شده است.

توضیح این که خداوند در دو آیه ی یاد شده می فرماید:

(ولقد فتنا سلیمان و القینا علی کرسیه جسدا ثم اناب قال رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی انک انت الوهاب) ما قطعا سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خدا توبه کرد. گفت:

پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده ای.

«کرسی » به معنای «تخت پایه کوتاه » است. گویا سلاطین دارای دو نوع تخت بوده اند، تختی برای موارد عادی با پایه های کوتاه و تختی برای جلسات رسمی وتشریفاتی با پایه های بلند. اولی را «کرسی » و دومی را «عرش » می نامیدند.

«جسد» نیز به معنای جسم بی روح است.

چنان که در برخی از تفاسیر معاصر آمده، از این آیه اجمالا استفاده می شود که موضوع آزمایش سلیمان، به وسیله ی جسد بی روحی بوده است که بر تخت او در برابرچشمان اش قرار گرفت، چیزی که انتظار آن را نداشت و امید به غیر آن بسته بود واین امر موجب تنبه سلیمان شده و او توبه کرده است. اما این که جسد چه بوده وجزئیات این قضیه چه گونه بوده، قرآن مجید شرح بیش تری نداده است. از این رومفسران و محدثان، در این زمینه، اخبار و تفسیرهایی نقل کرده اند که از همه موجه تر و روشن تر این است:

سلیمان، آرزو داشت فرزندان برومند و شجاعی نصیب اش شود که در اداره ی کشور ومخصوصا جهاد با دشمن، به او کمک کنند. او که دارای همسران متعدد بود، با خودگفت: من با آن ها همبستر می شوم تا فرزندان متعددی نصیب ام گردد و به هدف های من کمک کنند، ولی چون در این جا غفلت کرد و «ان شاءالله » ’ همان جمله ای را که بیانگر اتکای انسان به خدا در همه ی حال است نگفت، در آن زمان هیچ فرزندی ازهمسران اش، متولد نشد، جز فرزندی ناقص الخلقه، مانند جسدی بی روح که آوردند و برکرسی او افکندند.

سلیمان سخت در فکر فرو رفت و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده و برنیروی خود تکیه کرده است. آن گاه از این ترک اولی توبه کرد و به درگاه خدابازگشت (2) .

برخی از مفسران، این آزمایش را با افسانه ی گم شدن انگشتری حضرت سلیمان که درتلمود آمده، تفسیر کرده اند. در این افسانه چنین می خوانیم:

حضرت سلیمان، دختر پادشاه شام را پس از قتل پدرش به تزویج خود درآورده بود.

دختر فرعون، از سلیمان خواست برای تسلی دل وی دستور دهد صورت پدرش را بسازندتا به یاد پدر، دل خوش باشد، این کار به فرمان سلیمان انجام گرفت. دختر بر آن پیکر لباس پوشانید و خود و فرزندان اش به پرستش و عبادت آن صورت مشغول شدند.

چهل روز بر این کار گذشت. آصف بن برخیا، با قدرت ولایت، از این امر مطلع شد وسلیمان را از آن آگاه ساخت. حضرت سلیمان پس از احراز وقوع حادثه، دختر فرعون را عقوبت کرد و خود به توبه و اعتذار پرداخت. لیکن خداوند غفلت سلیمان را کیفرداد به این ترتیب که شیطانی به نام آصف یا قطفیر به صورت سلیمان درآمد و ازامینه، انگشتری را گرفت (3) و بر تخت سلیمان نشست. دیگر، کسی سلیمان رانمی شناخت و هرکس دعوت اش را می شنید او را به جنون نسبت می داد. به ناچار شهر خودرا ترک کرد و در کنار دریا مسکن گزید. روزی، دو ماهی صید می کرد و با فروش یکی،نان به دست می آورد و دیگری را خورشت می کرد. پس از چهل روز آصف و مردم دریافتنداحکامی که به نام سلیمان صادر می شود با حق و شریعت، منطبق نیست و پس از تحقیق و دقت معلوم شد که روابط خانوادگی او نیز با شرع سازگار نیست. آصف، از خدا، زوال او را درخواست کرد. از این رو آن شیطان از تخت سلطنت به کنار دریا گریخت و انگشتری را در دریا انداخت. ماهی ای، انگشتری را بلع کرد و آن ماهی را حضرت سلیمان صید نمود و انگشتری را از شکم آن به در آورد و در انگشت کرد و بدین ترتیب به تخت سلطنت خویش بازگشت (4) .

طبری، در تفسیر آیه ی 34 سوره ی «ص » این افسانه را به تفصیل از طریق «قتاده » نقل کرده است (5) . اما از آن جا که افسانه بودن این قضیه بسیار روشن است، گروهی از مفسران، آن را رد کرده اند. نسفی (ابوالبرکات عبدالله بن احمدبن محمود) در تفسیر آیه ی یاد شده، در رد این روایت می گوید:

اما روایتی که در مورد انگشتری و شیطان و بت پرستی درخانه ی سلیمان نقل می شوداز داستان های باطل یهود است. (6) زمخشری، نیز پس از نقل داستان گم شدن خاتم سلیمان، آن را رد می کند و می گوید:

عالمان دارای دقت نظر، این داستان را قبول نکرده و گفته اند از داستان های باطل یهود است و هرگز شیاطین توان چنین تصرفاتی را ندارند و این که خداوند شیاطین را بربندگان اش مسلط سازد، به طوری که احکام او را تغییر دهند و با همسران پیامبر آمیزش کنند، امری قبیح است. (7)

طبرسی، مفسر نامدار، پس از آن که این قضیه را به اختصار و با تفاوت هایی، از ابن عباس و مجاهد نقل می کند (بااین تعبیر: آن چه از ابن عباس نقل شده) می گوید:

هیچ کدام از این ها، قابل اعتماد نیست; زیرا، نه مقام نبوت می تواند به یک انگشتری وابسته باشد و نه هرگز جایز ست خداوند این مقام را از پیامبری بگیردو شیطانی را به صورت پیامبری درآورد که بر تخت او بنشیند و در میان مردم حکومت کند (8) .

2- افسانه ی عشق در قرآن مجید، در سوره ی «ص » پس از بیان صفات ویژه ی داوودپیامبر و مواهب بزرگ خداوند بر او، طی آیات 21 - 25، از یک ماجرای دادرسی نزدوی سخن به میان آمده که در واقع، آزمونی از طرف خداوند بوده است. این آزمایش که خداوند آن را در قرآن به اختصار، اما به روشنی، برای پیامبر اسلام بیان فرموده، به گونه های مختلف تفسیر شده است. ترجمه ی آیات چنین است:

آیاداستان شاکیان، هنگامی که از محراب [داوود] بالا رفتند، به تو رسیده است؟

وقتی که [به طور ناگهانی] نزد داوود در آمدند و او از [دیدن] آنان به هراس افتاد، گفتند: نترس! دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده، اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن!.

این، برادر من است، او، نود و نه میش دارد و من تنها یک میش دارم. و می گوید:

«آن یکی را [هم] به من بسپار!» و در سخن گفتن بر من غلبه کرده است.

[داوود] گفت: مسلما، او با مطالبه ی یک میش تو، برای افزودن بر میش هایش، بر توستم کرده. و بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می کنند، به استثنای کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، اما عده ی آنان کم است. و داوود دانست که ما، او را [با این ماجرا] آزموده ایم، از این رو از پروردگارش آمرزش خواست وبه سجده افتاد و توبه کرد. و ما این عمل او را بخشیدیم. و او را نزد ما تقرب وفرجامی نیکو خواهد بود.

از این آیات استفاده می شود که افرادی به عنوان دادخواهی و طرفین نزاع بی آن که اجازه ای گرفته باشند و یا اطلاع قبلی بدهند از دیوار محراب و قصر داوود (ازراه غیر معمولی) بالا رفتند و ناگهان در برابر او ظاهر شدند. او سخت وحشت کرد، زیرا فکر می کرد قصد سویی به او دارند، اما آن ها به زودی وحشت او را از بین بردند و گفتند: نترس! دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما، بر دیگری تعدی کرده وبرای دادرسی نزد تو آمده ایم. او سپس به دادرسی آن ها گوش فرا داد: یکی از آن دو99 گوسفند ماده داشته و دیگری فقط یک گوسفند، در حالی که صاحب 99 گوسفند ازبرادرش تقاضا کرده که آن یکی را هم به او واگذار کند. داوود گرفتار شتاب وعجله شد و پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود، داوری کرد و این تقاضا راظلم و تعدی خواند. داوود در این هنگام در فکر فرو رفت و با این که می دانست داوری عادلانه ای کرده چه این که اگر طرف مقابل، ادعای شاکی را قبول نداشت،حتما اعتراض می کرد ولی با این حال، آداب مجلس قضا ایجاب می کند که داور، درگفتار خود عجله نکند و از طرف مقابل توضیح بخواهد، لذا او از این کار خودپشیمان شد و گمان کرد که این آزمونی از طرف خداوند بوده است. از این جهت ازاین ترک اولی، استغفار کرد و خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد.

یک گواه بر این تفسیر، آیه ای است که بلافاصله بعد از این آیات آمده و به داوودخطاب می کند که «ما، تو را جانشین خود در روی زمین قرار دادیم، لذا از روی حق و عدالت در میان مردم داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن.» این تعبیر، نشان می دهد که لغزش داوود در طرز قضا و داوری بوده است، نه در کار دیگر (9) .

این حادثه که بر اساس نقل قرآن، از حد یک ترک اولی از ناحیه ی داوود تجاوزنمی کند، در تورات به شکل افسانه ای بسیار زننده، بدین صورت نقل شده است:

... و واقع شد در، وقت عصر که داوود از بسترش برخاسته، بر پشت بام خانه ی پادشاه، گردش کرد و از پشت بام، زنی را دید که خویشتن را شست وشو می کند و آن زن بسیار نیکو منظر بود. پس داوود فرستاده درباره ی زن استفسار نمود و او را گفتندکه آیا این، بتشبع دختر الیعام زن اوریای (10) حتی نیست؟ و داوود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وی آمده، داوود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانه ی خود برگشت. و آن زن حامله شد و فرستاده ی داوود را مخبرساخت و گفت که «من، حامله هستم.» پس داوود نزد یوآب (11) فرستاد که او،اوریای حتی را نزد من بفرست و یوآب اوریا را نزد داوود فرستاد. و چون اوریانزد وی رسید، داوود از سلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسید وداوود به اوریا گفت: «به خانه ات برو و پای های خود را بشو!». پس اوریا ازخانه ی پادشاه بیرون رفت و از عقب اش، خوانی از پادشاه فرستاده شد، اما اوریانزد در خانه ی پادشاه با سایر بندگان آقایش خوابیده، به خانه خود نرفت و داوودرا خبر داده گفتند که «اوریا به خانه ی خود نرفته است.» پس داوود به اوریاگفت: «آیا تو از سفر نیامده ای، پس چرا به خانه ی خود نرفته ای؟». اریا به داوود عرض کرد که تابوت و اسراییل و یهودا، در خیمه ها ساکن اند و آقایم یوآب وبندگان آقایم بر روی بیابان خیمه نشین اند و آیا من به خانه ی خود بروم تا اکل وشرب بنمایم و با زن خود بخوابم؟! به حیات تو و به حیات جان توقسم که این کاررا نخواهم کرد. و داوود به اوریا گفت: «امروز نیز این جا باش و فردا تو راروانه می کنم.». پس اوریا آن روز و فردایش را در اورشلیم ماند. و داوود رادعوت نمود که در حضورش خورد و نوشید واو را مست کرد و وقت شام بیرون رفته بربسترش با بندگان آقایش خوابید و به خانه ی خود نرفت. و بامدادان داوود مکتوبی برای یوآب نوشته به دست اوریا فرستاد، و در مکتوب به این مضمون نوشت که اوریارا در مقدمه ی جنگ سخت بگذارید و از عقب اش پس بروید تا زده شده بمیرد. و چون یوآب شهر را محاصره می کرد اوریا را در مکانی که می دانست که مردان شجاع در آن جامی باشند، گذاشت و مردان شهر، بیرون آمده با یوآب جنگ کردند و بعضی از قوم ازبندگان داوود افتادند و اوریای حتی نیز بمرد. پس یوآب فرستاده، داوود را ازجمیع وقایع جنگ خبر داد و قاصد را امر فرمود گفت: «چون از تمامی وقایع جنگ به پادشاه خبر داده باشی، اگر خشم پادشاه افروخته شود و تو را گوید: «چرا برای جنگ به شهر نزدیک شدید؟ آیا نمی دانستید که از سر حصار نیز خواهند انداخت »...

آن گاه بگو که بنده ات اوریای حتی نیز مرده است.» پس قاصد روانه شده، آمد وداوود را از هر آن چه یوآب، او را پیغام داده بود، مخبر ساخت. و قاصد به داوودگفت: «... بعضی از بندگان پادشاه مردند و بنده ی تو اوریای حتی نیز مرده است.»... و چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریا مرده است، برای شوهر خود ماتم گرفت. و چون ایام ماتم گذشت، داوود فرستاده او را به خانه ی خود آورد و او زن وی شد و برایش پسری زایید. اما کاری که داوود کرده بود در نظر خداوند ناپسندآمد. (12)

و در جایی دیگر از تورات آمده است: و خداوند، ناثان (13) را نزد داوودفرستاد و نزد وی آمده او را گفت که در شهری، دو مرد بودند، یکی دولت مند ودیگری فقیر، و دولت مند را گوسفند و گاو بی نهایت بسیار بود و فقیر را جز یک ماده بره ی کوچک نبود که آن را خریده و پرورش داده، همراه وی و پسران اش بزرگ می شد، از خوراک وی می خورد و از کاسه ی او می نوشید و در آغوش اش می خوابید و برایش مثل دختری می بود. و مسافری نزد آن مرد دولت مند آمد و او را حیف آمد که ازگوسفندان و گاوان خود بگیرد تا به جهت مسافری که نزد وی آمده بود، مهیا سازد وبره ی آن مرد فقیر را گرفته برای آن مرد که نزد وی آمده بود، مهیا ساخت .

آن گاه خشم داوود بر آن شخص افروخته شده، به ناثان گفت: «به حیات خداوند قسم!

کسی که این کار را کرده است، مستوجب قتل است. و چون که این کار را کرده است وهیچ ترحم ننموده، بره را چهار چندان باید رد کند.». ناثان به داوود گفت: «آن مرد تو هستی (14) .

نقد و بررسی

افسانه ی عشق حضرت داوود به زن اوریا و ارتباط آن پیامبر بزرگ باوی، از تورات، به برخی از تفاسیر اسلامی نفوذ کرده و گروهی از راویان و مفسران اسلامی، آن را با مقداری تفاوت از نظر اختصار و تفصیل و نیز در برخی ازجزئیات در تفسیر آیه ی 21 و 22 سوره ی «ص » آورده اند. از آن جمله طبری درتفسیر خود، آن را به تفصیل از طریق ابن عباس نقل کرده است. (15) نیز سیوطی، بایک طریق ، از هر کدام از انس و مجاهد و سدی، و چند طریق از ابن عباس نقل کرده است (16) .

از مفسران شیعه، علی بن ابراهیم قمی آن را از طریق هشام از امام صادق(ع) نقل کرده است (17) .

اما محققان شیعی، این روایت را حمل بر تقیه نموده اند، چنان که سید طیب موسوی جزایری که تفسیر قمی را تحقیق کرده، در این مورد می نویسد: جدم سید جزایری در کتاب قصص الانبیاء گفته است: این حدیث باید حمل بر تقیه شود; زیرا، با مذهب عامه و روایات آنان تطبیق می کند و با اصول و مبانی آنان که صدور این گونه کارها را از انبیا جایز می دانند، منافاتی ندارد. احادیث فراوانی از طریق شیعه، در رد این معنا نقل شده است. بنابراین، هیچ چاره ای جزتاویل آن، یعنی حمل بر تقیه وجود ندارد (18) .

نیز شیخ عبدالعلی حویزی در تفسیر نورالثقلین، این حدیث را از تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل کرده است، اما محقق کتاب در تعلیقه ای براین قصه می نویسد:

مجلسی گفته است: این خبر، باید حمل بر تقیه شود; زیرا، مطابق روایات عامه است. (19)

طبرسی، مفسر نامدار شیعی، پس از نقل این داستان به عنوان یکی از تفاسیری که در مورد دو آیه ی یاد شده، ذکر شده است، آن را باطل و بی اساس معرفی می کند ومی گوید:

چنین کاری با عدالت سازگار نیست. بنابراین چه گونه ممکن است پیامبران الهی که امنای وحی خدا و فرستادگان او به سوی بندگان اش بودند، دارای صفات و رفتارافرادی باشند که شهادت آنان پذیرفته نیست؟! و چه گونه قابل قبول است در وضعی باشند که شنیدن و پذیرش آن، نفرت آور است؟! پیامبران الهی از چنین نسبت هایی پیراسته اند. (20)

چند تن از دانشمندان و مفسران اهل سنت نیز که دقت نظرداشته اند، از آن جمله نسفی (ابوالبرکات عبدالله بن احمد)، آن را منافی با عصمت پیامبران دانسته، می گوید:

چنین کاری شایسته ی افراد مسلمان آراسته به صلاح نیست چه رسد به بزرگان انبیا. (21)

نیز زمخشری پس از نقل تفصیل قصه، آن را با بیانی شبیه بیان نسفی رد می کندو نقل این نسبت را زشت می شمارد (22) .

کسی که خداوند او را به منصب نبوت رسانده و او را با رسالت خویش گرامی داشته و بر بسیاری از بندگان اش برتری

‹رس ث/››ح :دیوگی م ،ه داد ص اصتخا اوران ت بسن ن یا زا )ع(دوواد ی ه ئربته ب ار ی لصف ،ه دش دای ی ه یآ ود ریسفت رد ،وا .ت سا ه درک ث حب ه ناسفا ن یا در ردرگید ن ارسفم زا ش یب )ن زاخ ه ب ف ورعم ،ی فوص ی دادغب دمحم ن ب ی لع ن یدلاءلاع( بخشیده و او را امین وحی و واسطه ی بین خویش وبندگان اش قرار داده، سزاوار نیست چیزی به او نسبت داده شود که اگر به یکی ازافراد عادی مردم نسبت داده شود، آزرده می شود. بنابراین چه گونه روا است که چنین چیزی به بعضی از بزرگان انبیا و برگزیده ی امنای وحی الهی نسبت داده شود؟!(23)

قاضی عیاض نیز این افسانه را از ساخته های اهل کتاب می داند و می گوید:

نباید به نوشته های داستان سرایان اهل کتاب که حقایق را تحریف کرده اند و بعضی از مفسران نیز آن را نقل کرده اند، توجه کرد. خداوند به هیچ یک از آن چه اینان می گویند، تصریح نکرده است و در هیچ حدیث صحیحی وارد نشده است. آن چه خداوند درداستان داوود به آن تصریح کرده این است که وی گمان کرد خداوند او را آزمایش کرده است. در مورد داستان داوود(ع) و اوریا، هیچ خبر صحیحی وارد نشده است ونباید در مورد هیچ پیغمبری گمان کرد که کشته شدن یک خداپرست را دوست داشته باشد. این، آن چیزی است که در مورد قضیه ی داوود(ع) باید به آن تکیه ک (24) فخر رازی نیز در اثبات بی پایگی «داستان داوود(ع) و اوریا»، به تفصیل بحث کرده و در این زمینه دلایل متعددی اقامه کرده است. او می گوید: «نظر و عقیده ی من در این باره، این است که این نسبت دروغ است ». آن گاه دلایلی بر کذب این معنابیان می کند و از آن جمله می گوید:

اگر این داستان به فاسق ترین و فاجرترین مردم نسبت داده شود، از پذیرش آن خودداری می کند و تبری می جوید. آن شخص حشوی خبیثی که این داستان را تاییدمی کند، اگر به خود او چنین نسبتی داده شود، در تبرئه ی خویش تلاش و کوشش می کند وچه بسا کسی را که چنین نسبتی به او داده، لعن کند. بنابراین، چه گونه شایسته است، شخص عاقلی چنین نسبتی را به فردی معصوم بدهد؟! (25) .

اگر گروهی از مفسران، به ویژه مفسران شیعی، در برابر این افسانه ی زننده،هوشیاری از خود نشان داده و آن را از اسراییلیات مردود دانسته اند، مرهون رهنمودهای پیشوایان بزرگ اهل بیت هستند; چه، پیشوایان بزرگ که حافظ ونگاهبان حریم قرآن در برابر هرگونه تحریف و تفسیر نادرست بوده اند این افسانه را به شدت تکذیب کرده اند، چنان که امیر مومنان(ع) در این زمینه فرمود:

هر کس از شما داستان داوود(ع) را طبق آن چه داستان سرایان نقل می کنند، نقل کند، او را صد و شصت تازیانه می زنم که کیفر تهمت [زنا] بر پیامبران است (26) .

طبرسی، در دنباله ی رد این افسانه، تهدید علی(ع) در این مورد را به این صورت نقل می کند:

هر کس را نزد من آورند که بگوید: داوود(ع) با همسر اوریا ازدواج کرده، دو حد[قذف] بر او جاری کنم: حدی برای نبوت و حدی برای اسلام (27) .

زیرا، این نسبت، از یک سو نسبت یک عمل نامشروع به انسان مومنی است و از سوی دیگر هتک مقام نبوت است، لذا باید دوبار حد قذف (هربار هشتاد تازیانه) در مورداو اجرا شود.

امام صادق (ع) فرمود:

رضایت همه ی مردم را نمی توان به دست آورد و زبان آن ها را نمی توان بست. آیاآن ها این نسبت [زشت] را به داوود(ع) ندادند که او به دنبال پرنده ای رفت وچشم اش به همسر اوریا افتاد و عاشق و دلباخته ی او شده، آن گاه همسر او را به میدان جنگ فرستاد تا در پیشاپیش تابوت [که آثار انبیای بنی اسراییل در آن حفظمی شد و به عنوان برکت در پیشاپیش لشکر حمل می گردید] کشته شد، سپس با همسر اوازدواج کرد؟ ! (28) .

امام رضا(ع) نیز این نسبت ناروا را تکذیب کرد. امام در جلسه ی مناظره با روساو رهبران ادیان و مذاهب در پاسخ یکی از متکلمان به نام علی بن جهم که در نقض عصمت انبیا، همین افسانه ی داوود(ع) و اوریا را مطرح کرد، دست بر پیشانی مبارک زد و فرمود:

انالله و اناالیه راجعون! شما پیامبری از پیامبران خدا را متهم به سستی درنماز کردی تا آن جا که به دنبال پرنده ای رفت، سپس او را به فحشا و بعد از آن به قتل انسان بی گناهی متهم ساختید؟!.

علی بن جهم پرسید: پس گناه داوود(ع) که از آن استغفار کرد و در قرآن به آن اشاره شده است چه بود؟ امام در پاسخ، عجله ی داوود(ع) در داوری را گناه داوود(ع) شمرد (29) .

3- گرفتاری فرعونیان به بلاهای آسمانی

رشید رضا، از مفسرانی است که در مواردی از تفسیرالمنارش، در شرح و تفصیل معانی آیات قرآن و بیان جزئیات شان نزول آن ها، به سراغ تورات رفته است. او که «سلفی مسلک » است و مانند همه ی علمای سلفی، داعیه ی اصلاح دین و ارائه و معرفی تعلیمات خالص و اصیل اسلام به دور ازپیرایه ها و بدعت ها و زواید را دارد، خود در مواردی، به اسراییلیات روی آورده است. وی در مقدمه ی جلد اول تفسیر خود، پس از بررسی و معرفی منابع تفسیری(مانند ادبیات عرب و حدیث صحیح و...) از روش «تفسیر حدیثی » (تفسیربالماثور) انتقاد می کند و می گوید:

چنان که حافظ ابن کثیر گفته است، اکثر مطالب این گونه تفسیرها را، راویان، اززندیقان یهودی و ایرانی و تازه مسلمانان اهل کتاب گرفته اند. بیش تر این مطالب درباره ی داستان ها و سرگذشت های پیامبران با اقوام شان و نیز از کتاب های آسمانی آن ها و معجزات شان است. هم چنین درباره ی قضایای تاریخی دیگر مانند سرگذشت اصحاب کهف، شهر ارم، سحر بابل و داستان عوج بن عنق ونیز درباره ی امور غیبی، از قبیل روز قیامت و مقدمات آن و حوادث قیامت و رویدادهای بعد از آن است. اکثر این مطالب، خرافات و مطالبی بی اساس است که راویان و حتی بعضی از صحابه، آن ها راتصدیق کرده اند. (30) رشید رضا، با وجود چنین انتقاد و با وجود تایید حدیث منقول از پیامبر اسلام با این مضمون که «احادیث اهل کتاب را نه تصدیق کنید ونه تکذیب. »، خود در مواردی، مطالب تورات را در تفسیر آیات قرآن آورده است ازآن جمله: در تفسیر آیه 123 از سوره ی اعراف که حاکی از نزول پنج نوع بلاد طوفان،ملخ، کنه ی ریز، قورباغه، خون) بر فرعونیان است (31) ، به سراغ تورات رفته است، اومی گوید: «این پنج بلا در تورات (نه به این ترتیب، بلکه) به صورت پراکنده، امابه تفصیل بیان شده است. آن گاه شرح و تفصیل آن ها را از سفر خروج تورات (فصل 7،8،9) نقل می کند». ما بخشی از این قصه را از ترجمه ی فارسی تورات از نظرخوانندگان می گذرانیم:

و خداوند، دل فرعون را سخت ساخت که بدیشان گوش نگرفت چنان که خداوند به موسی گفته بود. و خداوند به موسی گفت: «بامدادان، برخاسته پیش روی فرعون بایست وبه وی بگو: «یهوه، خدای عبرانیان، چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند;» زیرا، در این دفعه، تمام بلایای خود را بر دل تو و بندگان ات و قومت خواهم فرستاد تا بدانی که در تمامی جهان مثل من نیست. زیرا اگر تاکنون دست خودرا دراز کرده و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هر آینه از زمین هلاک می شدی، و لیکن برای همین، تو را بر پا داشته ام تا قدرت خود را به تو نشان دهم و نام من در تمامی جهان شایع شود. و آیا تا به حال، خویشتن را بر قوم من برترمی سازی و ایشان را رهایی نمی دهی. همانا فردا، این وقت، تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید که مثل آن در مصر از روز بنیان اش تاکنون نشده است . پس الان بفرست ومواشی خود و آن چه را در صحرا داری جمع کن; زیرا که بر هر انسان و بهایمی که درصحرا یافته شوند و به خانه ها جمع نشوند، تگرگ فرو خواهد آمد و خواهند مرد.

پس هرکس از بندگان فرعون که از قول خداوند ترسید، نوکران و مواشی خود را به خانه ها گریزانید، اما هر که دل خود را به کلام خداوند متوجه نساخت، نوکران ومواشی خود را در صحرا واگذاشت.

و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود بر انسان و بربهایم و بر همه ی نباتات صحرا در کل عرض مصر».

پس موسی، عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد و خداوند رعد و تگرگ داد و آتش بر زمین فرود آمد. و خداوند تگرگ بر زمین مصر بارانید و تگرگ آمد. و آتشی که در میان تگرگ آمیخته بود، به شدت سخت بود که مثل آن در تمامی زمین مصر اززمانی که امت شده بودند، نبود. و در تمامی زمین مصر، تگرگ آن چه را که در صحرابود از انسان و بهایم زد. و تگرگ همه ی نباتات صحرا را زد و جمیع درختان صحرارا شکست. فقط در زمین جوشن جایی که بنی اسراییل بودند تگرگ نبود. (32)

4-طول و عرض تابوت بنی اسراییل

تابوت، در لغت به معنای صندوقی است که از چوب می سازند و اگر در فرهنگ امروزی ما، به صندوق نقل و انتقال جنازه، تابوت می گویند، به همین مناسبت است، اما باید توجه داشت که معنای اصلی تابوت،اختصاصی به مردگان ندارد، بلکه هرگونه صندوق چوبی را شامل می شود.

قوم یهود که در زیر سلطه ی فرعونیان، ضعیف و ناتوان شده بودند، بر اثر رهبری ومبارزات موسی(ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته، به قدرت و عظمت رسیدند.

خداوند به برکت این پیامبر، نعمت های فراوانی به آن ها بخشید که از آن جمله «صندوق عهد» (تابوت) بود.

درباره ی این که تابوت بنی اسراییل چه بوده و به دست چه کسی ساخته شده و محتوی چه بوده، در روایات و تفاسیر ما و نیز در تورات، سخن بسیار است و از همه روشن تر، مطلبی است که در احادیث اهل بیت و سخنان بعضی از مفسران، مانندابن عباس آمده است. و آن این است که تابوت، همان صندوقی بود که مادر موسی، اورا در آن گذاشت و به دریا افکند و هنگامی که به وسیله ی عمال فرعون از دریاگرفته شد و موسی را از آن بیرون آوردند، هم چنان در دستگاه فرعون نگهداری می شدو سپس به دست بنی اسراییل افتاد. بنی اسراییل این صندوق خاطره انگیز رامحترم می شمردند و به آن تبرک می جستند.

موسی، در واپسین روزهای عمر، الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود، به ضمیمه ی زره خود و یادگارهای دیگری در آن نهاد و به وصی خویش،یوشع بن نون، سپرد و به این ترتیب اهمیت این صندوق در نظر بنی اسراییل بیش تر شد ولذا در جنگ هایی که میان آنان و دشمنان واقع می شد، آن را با خود می بردند و آن را پیشاپیش لشکر حمل می کردند و در اثر آن، یک نوع اطمینان خاطر و توانایی روحی پیدا می کردند.

پس از آن که بنی اسراییل، در اثر غرور و قانون شکنی، پیروزی و عظمت به دست آمده با رهبری حضرت موسی را، از دست دادند و تدریجا مبانی دینی آن ها ضعیف شد،دشمنان بر آنان چیره شدند و آن صندوق را از آن ها گرفتند.

خداوند، پیامبری به نام «اشموییل » را برای نجات و ارشاد آن ها برانگیخت. آن هااز وی خواستند رهبر و امیری برای آن ها برگزیند تا همگی تحت فرمان و هدایت اویک دل و یک رای با دشمن نبرد کنند. اشموییل جوانی به نام «طالوت » را که ازخاندان بنیامین و گمنام بود و از نظر مالی نیز تهی دست بود، به امیری آن هامنصوب کرد. بنی اسراییل که خود را از او سزاوارتر و برتر می پنداشتند، در موردانتصاب او از جانب خدا، از اشموییل نشانه ای خواستند. اشموییل گفت: نشانه ی آن این است که تابوت مقدس، در حالی که جمعی از فرشتگان آن را حمل می کنند، به سوی شما باز می گردد. چیزی نگذشت که صندوق عهد بر آن ها ظاهر شد. آن ها با دیدن این نشانه، فرماندهی طالوت را پذیرفتند و در جنگی که به فرماندهی وی با دشمن رخ داد، پیروز شدند (33) .

این سرگذشت که به اجمال بیان شد، در قرآن مجید طی آیات 246-252 سوره ی بقره آمده (34) و درس های عبرت آموز و نکته های آموزنده ای که در آن هست یادآوری گردیده است، اما جزئیات قضایا، به ویژه ابعاد و اندازه ی تابوت که تاثیری در این عبرت آموزی ها ندارد، بیان نشده است، ولی این جزئیات و تفاصیل، در تورات بازگو شده است. رشید رضا مانند بسیاری از مفسران که در جست وجوی این گونه تفاصیل به سراغ اسراییلیات رفته اند در تفسیرالمنار (ج 2، ص 482) در تفسیر آیات یاد شده، ابعادو خصوصیات و جنس تابوت را که دانستن آن ها هیچ فایده ای دربر ندارد از تورات نقل کرده است که ما آن را از ترجمه ی فارسی تورات در ذیل می آوریم:

و خداوند، موسی را خطاب کرده و گفت: «به بنی اسراییل بگو که برای من هدایابیاورند!». از هر که به میل دل بیاورد، هدایای مرا بگیرید. و این است هدایاکه از ایشان می گیرید: طلا و نقره و برنج و لاجورد و ارغوان و... و تابوتی از چوب شطیم بسازند که طول اش دو ذراع و نیم، و عرض اش یک ذراع و نیم، و بلندی اش یک ذراع و نیم باشد و آن را به طلای خالص بپوشان; آن را از درون و بیرون بپوشان. وبر زبرش به هر طرف، تاجی زرین بساز . و برای اش چهار حلقه ی زیرین بریز و آن هارا بر چهار قائمه اش بگذار; دو حلقه بر یک طرف اش و دو حلقه بر طرف دیگر. و دوعصا از چوب شطیم بساز و آن ها را به طلا بپوشان و آن عصاها را در حلقه هایی که برطرفین تابوت باشد، بگذران، تابوت را به آن ها بردارند. و عصاها در حلقه های تابوت بمانند و از آن ها برداشته نشود. و آن شهادتی را که به تو می دهم در تابوت بگذار و تخت رحمت را از طلای خالص بساز. طول اش دو ذراع و نیم، و عرض اش یک ذراع و نیم. و دو کروبی از طلا بساز، آن ها را از چرخ کاری از دو طرف تخت رحمت بساز. ویک کروبی در این سر و کروبی دیگر در آن سر بساز. کروبیان را از تخت رحمت بر هردو طرف اش بساز. و کروبیان بال های خود را بر زیر آن پهن کنند و تخت رحمت را به بال های خود بپوشانند و روی های ایشان به سوی یکدیگر باشد و روی های کروبیان به طرف تخت رحمت باشد و تخت رحمت را بر روی تابوت بگذار و شهادتی را که به تومی دهم در تابوت بنه (35) .

5- هدیه ی ملکه ی سباء برای سلیمان

قرآن، طی آیات 20 تا 35 سوره ی نمل، ماجرای سفر هدهد به کشور سباء (یمن) و آگاهی حضرت سلیمان از طریق گزارش او از حکومت مقتدر بلقیس در این کشور را نقل کرده، توضیح می دهد که سلیمان، طی نامه ای، حاکم سباء را به دربار خویش خواست و او پس از مشاوره با درباریان، تصمیم گرفت پیش از اجابت دعوت سلیمان، او و اطرافیان اش را آزمایش کند که آیا پادشاه است یاپیامبر؟ او گفت: من هدیه ای برای آن ها می فرستم تا ببینم فرستادگان ام چه واکنشی را از ناحیه ی آن ها برای ما می آورند (36) ؟ او که خود، ملکه بود از خصلت پادشاهان آگاهی داشت، از این رو گفت: پادشاهان علاقه شدیدی به هدایا دارند، آن ها رامی توان با هدایای گران بها، رام و مهار کرد. اگر دیدیم سلیمان با این هدایا رام شد، معلوم می شود شاه است که در این هنگام در برابر او می ایستیم و تکیه بر قدرت می کنیم که ما نیرومندیم. و اگر بی اعتنایی به ما نشان داد و بر پیشنهاد خوداصرار ورزید، معلوم می شود پیامبر خدا است که در این صورت باید با او عاقلانه برخورد کرد. اما این که ملکه ی سباء چه هدایایی برای سلیمان فرستاد، قرآن توضیحی نداده و تنها با «نکره » آوردن لفظ «هدیه »، عظمت و اهمیت آن را نشان داده است (37) . این سربسته گویی، تشنگی برخی از مفسران را جهت شرح و بسطجزئیات، فرو ننشانده برای رسید به این مقصود، به سوی اسراییلیات لغزیده اند وبا استناد به پاره ای روایات، در مورد ارقام و انواع هدایای ملکه سباء به افسانه سرایی پرداخته اند، از آن جمله «نسفی » می نویسد:

ملکه ی سباء، پانصد غلام و پانصد کنیز فرستاد، در حالی که به غلامان، لباس زنانه و به کنیزان لباس مردانه پوشانیده بود، غلامان را به اسبان آراسته با دیباج ودارای زین ها و لجام های طلایی و مزین به جواهرات سوار کرده و کنیزان رابر پشت مادیان ها نشانده بود. افزون بر این ها، هزار شمش طلا و نقره و تاجی مزین به در ویاقوت و نیز حلقه ای که در درون آن دری سوراخ نشده و دانه ای خرمهره با سوراخ کج قرار داشت، فرستاد و طی نامه ای صورت ریز هدایا را فرستاد و در آن نوشت: «اگرپیامبر هستی، غلامان را از کنیزان بشناس! و از آن چه در درون حقه قرار دارد، خبربده! و در را سوراخ کن و نخ را در سوراخ خرمهره فرو کن (38) ! برخی از مفسران نوشته اند:

ملکه ی سباء، ظرفی برای سلیمان فرستاد تا آن را از آبی پرکند که نه از آب آسمان باشد و نه از آب زمین! سلیمان دستور داد اسبان را دواندند به حدی که عرق کردند و آن ظرف را از عرق آن ها پرکرد (39) ! ابن کثیر، پس از نقل اختصاری این گونه تفسیرها، به نقد آن ها می پردازد و می گوید: «اکثر این ها از اسراییلیات گرفته شده است » (40) .

زمخشری و ابن السعود (قاضی محمدبن محمدبن العمادی (م 951 ه )، ماجرای هدیه ی ملکه ی سباء را با تعبیر «روی » (روایت شده) نقل کرده (41) اند (42) که نشانه ی تردید آن دو، در صحت این موضوع است. علامه ی طباطبایی در نقد این گونه تفسیرهامی نویسد:

اکثر اخباری که در زمینه ی داستان های حضرت سلیمان نقل شده، به ویژه داستان هدهد و دنباله ی آن که مربوط به برخورد او با ملکه سباء است، شامل مطالب عجیب وغریبی است که نظایر آن ها در افسانه های خرافی کم تر یافت می شود، به طوری که عقل سلیم آن ها را نمی پذیرد و تاریخ قطعی، آن ها را تکذیب می کند و اکثر آن ها،مبالغه ای درباره ی روایات امثال کعب [الاحبار] و وهب [بن منبه] است.

وی، آن گاه به نقل آمار و ارقام و شرح جزئیات و مدت حکومت سلیمان و میزان قدرت او ( از قبیل این که مدت حکومت او هفتصد سال بوده و در اطراف تخت او ششصد هزارصندلی نهاده می شد که روی آن ها هزاران نفر از پیامبران و صدها هزار نفر ازامرای انس و جن می نشسته اند!) و تجملات دربار ملکه ی سباء و تعداد لشکریان اش وخلقت غیر عادی خود او می پردازد که گروهی از مفسران نقل کرده اند و اضافه می کند:

این ها، گوشه ای از اخبار عجیب و غریبی است که ناگزیر باید آن ها را ازاسراییلیات بشماریم و از آن ها چشم بپوشیم (43) .

6- چگونگی ویرانی شهرها

راویان اسراییلیات، در تفسیر آیات و قرآن تنها به داستان پردازی در حوادث گذشته اکتفا نمی کردند، بلکه گاهی به پیشگویی حوادث آینده نیز می پرداختند که یکی از آن ها چگونگی پایان عمر دنیا است.

قرآن مجید، در آیه ی 58 سوره ی اسراء از پایان حتمی عمر دنیا پیش از آغاز قیامت چنین خبر می دهد:

و هیچ شهر و آبادی نیست مگر این که آن را پیش از روز قیامت هلاک می کنیم [و اگرگناهکارند] به عذاب شدیدی گرفتار می کنیم. این، در کتاب [الهی] محفوظ و ثبت است (44) .

در این آیه، به صورت کلی دو راه برای پایان حیات زمینیان در آستانه ی قیامت بیان شده است: 1 مرگ طبیعی; 2 هلاکت در اثر عذاب و گرفتاری سخت. اماجزئیات آن و نیز چگونگی ویرانی یکایک شهرها و بلاد معمور آن زماح که از هدف قرآن بیرون بوده بیان نشده است. از این رو، راویان اسراییلیات میدان را برای خودنمایی خالی یافته، خواسته اند به خیال خود، این خلا را جبران کنند! بدین منظور از شهرها و مناطق مختلف یاد کرده، ویرانی هر کدام را به عاملی نسبت داده اند. مقاتل می گوید: در کتاب تفسیر ضحاک بن مزاحم چنین آمده است: شهر مکه را لشکر حبشه خراب می کند. مدینه در اثر گرسنگی نابود می شود. بصره را آب فرامی گیرد و زیر آب می رود. کوفه را ترکان ویران می کنند. منطقه ی جبال در اثر صاعقه و زمین لرزه از بین می رود. خراسان در اثر عوامل گوناگون ویران می گردد و...

ضحاک شهرهای دیگر را یکی یکی به همین ترتیب شمرده است.

اما وهب بن منبه، با تفصیل بیش تری در این زمینه پیشگویی کرده است، او می گوید:

جزیره از خرابی محفوظ خواهد ماند، تا این که ارمنیه خراب شود. ارمنیه ازویرانی ایمن خواهد بود، تا آن که مصر ویران گردد. مصر ایمن خواهد بود، تا آن که کوفه خراب گردد. جنگ و کشتار بزرگ رخ نمی دهد، تا آن که کوفه ویران گردد.

هنگامی که جنگ و کشتار بزرگ رخ داد، قسطنطنیه به دست مردی از بنی هاشم فتح می گردد. ویرانی اندلس از سوی زنگی ها خواهد بود. خرابی آفریقا به وسیله ی اندلسی ها خواهد بود. ویرانی مصر در اثر خشکیدن رود نیل و رفت و آمد لشکریان درآن خواهد بود. خرابی ایله توسط لشکری خواهد بود که آن را از خشکی و دریامحاصره می کند. ری را دیلمیان ویران می کنند. خراسان را نبت [؟] (45) ویران می کند. خرابی نبت به دست چین خواهد بود. هندوستان و یمن را ملخ ها و لشکرکشی سلطان نابود می کند. شهر مکه را حبشی ها خراب می کنند و شهر مدینه در اثر گرسنگی از بین می رود. آلوسی پس از نقل سخنان ضحاک و وهب می گوید: «نمی توان به این هااعتماد کرد» (46) .

7- اعجوبه ای به نام عوج بن عنق

خداوند طی آیه ی 12 سوره ی مائده، یاد می کند که از بنی اسراییل، عهد و پیمان گرفته که به فرمان های او عمل کنند و دوازده نفر ازآن ها را سرپرستان طوایف دوازده گانه ی بنی اسراییل قرار داده است (47) .

مجاهد، در تفسیر این آیه، سخن از دشمنان بنی اسراییل به میان آورده و آن ها رااز نظر جسمی دارای هیکل های بسیار درشت و غیر عادی تصویر کرده است. او می گوید:

نقبا، یعنی همان سرپرستان دوازده گانه ی بنی اسراییل، وقتی که به سراغ دشمنان خود [کنعانیان] رفتند، آن ها را به قدری درشت اندام یافتند که دو نفر از ایشان در آستین یکی از آن ها جا می گرفت! و یک خوشه از انگور آن ها را پنج نفر به کمک چوبی که دو سر آن را در دست می گرفتند، حمل می کردند و انار آن ها به قدری درشت بود که اگر دانه های آن را خالی می کردند، در یک نصفه ی پوست آن چهار تا پنج نفرجای می گرفت! در نقل دیگری آمده است:

به شخصی از کنعانیان برخوردند که عوج بن عنق نام داشت و قدش سه هزار و سیصدوسی ذراع و ثلث ذراع بود. او در سایه ی ابر قرار می گرفت و از آن آب می خورد. از قعردریا ماهی می گرفت و آن را تانزدیک قرص خورشید بالا می برد و با حرارت آن، ماهی را می پخت و می خورد.

روایت شده است که ارتفاع آب در طوفان نوح، حتی از کوه ها فراتر رفت، اما اززانوی عوج بالاتر نرفت! او، سه هزار سال عمر کرد تا آن که خداوند او را به دست موسی(ع) به هلاکت رسانید. به این ترتیب که او سنگ بزرگی را که پهنای آن به اندازه ی تمام لشکرگاه موسی، و یک فرسخ در یک فرسخ بود از کوه کند و آورد ومی خواست آن را بر سر لشکریان موسی بیفکند. خداوند هدهد را فرستاد و آن سنگ رابا منقارش سوراخ کرد، سر و گردن او در سوراخ سنگ فرو رفت و او را نقش زمین ساخت. حضرت موسی(ع) او را که به زمین افتاده بود، دید و به قتل رسانید.

مادر عنق، یکی از دختران آدم(ع) بود و هنگام نشستن بر زمین، یک جریب زمین رااشغال می کرد! وقتی که دشمنان عوج، او را دیدند، بالای سرش یک کیسه هیزم بود، اوآن ها را گرفت و همه را در آن کیسه هیزم ریخت و نزد زن اش برد و در برابر اوریخت و گفت: ببین این ها کسانی هستند که خیال جنگ با ما را دارند! آیا می خواهی با پایم آن ها را له کنم؟ زن اش گفت: نه; آن ها را رها کن تا بروند و آن چه را که دیده اند به قوم شان خبر دهند! آلوسی پس از نقل این مطالب، به نقد و بررسی پرداخته می گوید:

ماجرای عوج، در میان عامه ی مردم شایع است و داستان های زننده ای از او نقل کرده اند.

وی می افزاید:

در فتاوای علامه ابن حجر آمده که حافظ ابن کثیر گفته است: «داستان عوج و تمام آن چه از او نقل می کنند، یک مشت هذیان است و واقعیت ندارد و از ساخته های اهل کتاب است. عوج هرگز در زمان حضرت نوح نبوده و از کفار، احدی جان سالم به درنبرد».

نیز آلوسی از ابن قیم نقل می کند که وی گفته است:

از جمله نشانه ها و علایمی که مجعول بودن حدیث، به وسیله ی آن ها شناخته می شود،این است که شواهد صحیح بر بطلان آن گواهی دهد، مانند حدیث طولانی عوج. تعجب ازجرات کسی که این حدیث را جعل کرده و بر خدا دروغ بسته نیست، بلکه تعجب از کسی است که این حدیث را در کتب علمی از تفسیر و غیر تفسیر نقل می کند، اما وضع آن را روشن نمی سازد.

ابن قیم افزوده است:

شکی نیست که این داستان ها و امثال آن، از مجعولات زنادقه ی اهل کتاب است که هدف آن ها استهزا و سخریه ی رسولان گرامی خدا و پیروان آن ها بوده است (48) .

پی نوشت ها:

1- بخش اول این مقاله در شماره 15، صص 59-74 آمده است.

2- تفسیر نمونه، ج 19، ص 280 .

3- طبق یکی دیگر از افسانه ها، سلیمان، انگشتری داشته که حکومت و تسلط او،وابسته به آن بوده و آن را در مواقع عادی از خود جدا نمی کرده است و هنگامی که قصد تطهیر داشته آن را به یکی از همسران اش به نام امینه می سپرده است (اعلام قرآن، دکتر محمد خزائلی، ص 371) بنابراین، شیطان، هنگامی انگشتری را از امینه گرفت که سلیمان موقتا آن را به وی سپرده بوده است.

4- اعلام قرآن، صص 371 - 372 .

5- جامع البیان، دارالفکر، ج 12، ص 157.

6- مدارک التنزیل و معانی التاءویل، ج 4، ص 42، چاپ استانبول.

7- تفسیرالکشاف، دارالمعرفه، ج 3، صص 328 -329.

8- مجمع البیان، ج 8، ص 476.

9- تفسیر نمونه، ج 19، صص 244-250 (باتلخیص). علامه ی طباطبائی، این آزمون 00را،تمثل گرفته است.

10- اوریا (با تشدید«ی » نام یکی از افسران ارشد لشگر داوود بود و «حتی »(باکسر «ح » و تشدید «ت ») منصوب به حت ابن کنعان است که طایفه ی او را «بنی حت » می گفتند.

11- فرمانده ی لشگر داوود.

12- تورات ترجمه ی فارسی، چاپ لندن، 1920، کتاب دوم سموئیل، باب یازدهم،جمله های 2 -27.

13- یکی از پیامبران بنی اسرائیل و مشاور داوود.

14 تورات، کتاب دوم سموئیل، باب دوازدهم، جمله های 1-7.

15- جامع البیان، دارالفکر، 1408، ج 12، صص 146-147.

16- الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، ج 7، صص 155-159.

17- تفسیرالقمی، ج 2، صص 229 و233

18- همان کتاب، حاشیه ی ص 233.

19- نورالثقلین، ج 4، ذیل صفحه ی 450.

20- مجمع البیان، ج 8، ص 472.

21- تفسیر نسفی، استانبول، دارقهرمان للنشر والتوزیع، ج 4، ص 38.

22- تفسیرکشاف، دارالمعرفه، ج 3، صص 321-322.

23- لباب التاءویل فی معانی التنزیل، چاپ حسن حلمی کتبی،1317، ج 4، ص 31.

24- لباب التاءویل، ج 4، ص 31.

25- تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 9، ص 377.

26- «من حدثکم بحدیث داوود، علی مایرویه القصاص، جلدته مائه و ستین جلده وهو حدالفریه علی الانبیاء» (تفسیر کشاف، ج 3، ص 322; لباب التاءویل، ج 4، ص 31;تفسیرکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ط 1، 1415 ه ، ج 9، ص 379).

27- «لااوتی برجل یزعم ان داوود تزوج امراءه اوریا الا جلدته حدین:

حداللنبوه و حداللاسلام » مجمع البیان، ج 8، ص 472.

28- امالی صدوق، قم، مطبعه الحکمه، مجلس 22، ص 63.

29- همان، مجلس 20، صص 56-57; تفسیرالمیزان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات ج 17، ص 20، به نقل از عیون اخبارالرضا.

30- تفسیرالمنار، ط 2، بیروت، دارالمعرفه، ج 1، صص 7-8.

31- فاءرسلنا علیهم الطوفان والجراد والقمل والضفادع والدم آیات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین ». یاد آوری می شود که نزول این بلاها، در اثراجابت دعای حضرت موسی(ع) بود که بر فرعونیان نفرین کرد.

قرآن نفرین او را در آیه ی 88 سوره ی یونس چنین حکایت می کند:

و موسی گفت: پروردگارا! تو، به فرعون و [اطرافیان] اشراف او، در زندگی دنیازیور و اموال داده ای. پروردگارا! [در نتیجه، خلق را] از راه تو گمراه می کنند.

پروردگارا! اموال شان را نابود کن و دل هایشان را [به جرم گناهان] سخت بگردان،به گونه ای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک ببینند.

32- تورات، ترجمه ی فارسی، چاپ لندن، 1920، سفر خروج، باب نهم، جمله های 12-26.

33- تفسیر نمونه، ج 2، صص 165-174.

34- ترجمه ی آیه ی 246 و247 چنین است:

پیامبرشان به آن ها گفت: خداوند، طالوت را برای زمامداری شما گماشته است.

گفتند: چه گونه او بر ما حکومت کند، با آن که ما به زمامداری و حکومت از وی شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟ [پیامبرشان] گفت: خدا او را برای حکومت برشما برگزیده و او را در دانش و [نیروی] بدنی بر شما برتری بخشیده است. وخداوند، ملک و حکومت اش را به هرکس که بخواهد می دهد و خدا، گشایش گر دانا است[احسان خداوند، وسیع و از لیاقت افراد برای تصدی منصب ها آگاه است]. وپیامبرشان به آن ها گفت: نشانه ی حکومت او این است که آن صندوق [عهد] که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی و خاندان هارون قراردارد در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند، [به سوی شما خواهد آمد]. بی شک اگرایمان داشته باشید. در این رویداد نشانه ای برای شما است.

35- تورات، سفر خروج، باب 25، جمله های 1-22.

36- « [ملکه ی سباء] گفت: ای اشراف [و ای بزرگان کشور!] نظر خود را در این امر [مهم] به من بازگو کنید که هیچ کاری بدون حضور [و مشاوره ی] شما انجام نداده ام. گفتند: ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، و [لی] اختیارکار با تو است، ببین چه دستور می دهی؟ گفت: پادشاهان چون به شهری [و منطقه ی آبادی] وارد شوند، آن را تباه و عزیزان اش را خوار و ذلیل می گردانند. [آری] کارآنان این گونه است. و [اینک] من هدیه ای گران بها برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبری می آورند. [و از این طریق آن ها را می آزمایم]. آیات 32-35

37- اقتباس از تفسیر نمونه، ج 15، ص 457.

38- تفسیر نسفی، ج 3، ص 211، تفسیر آیه ی 35 سوره ی نمل.

39- تفسیر ابن کثیر، دارالفکر، ج 5، ص 234.

40- همان.

41- الکشاف، قاهره، مصطفی البابی الحلبی، ج 2، ص 451.

42- تفسیر ابن السعود (ارشادالعقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم)، ط 2،داراحیاءالتراث العربی، 1411 ه ، ج 6، ص 284.

43- تفسیر المیزان، ج 15، ص 369.

44- (و ان من قریه الا نحن مهلکوها قبل یوم القیمه او معذبوها عذابا شدیداکان ذلک فی الکتاب مسطورا).

45-احتمالا این کلمه، تبت بوده که اشتباها«نبت » قید شده است.

46- روح المعانی، ج 15، ص 100.

47- (ولقد اخذالله میثاق بنی اسراییل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا...).

48- روح المعانی، ج 6، ص 86.

پدیدآورنده: مهدی پیشوایی

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
شأن نزول آیات ابتدایی سوره علق

همانگونه که در شرح محتواى سوره نیز اشاره کردیم به اعتقاد اکثر مفسران این سوره نخستین سوره‏اى است که بر پیغمبر اکرم ص نازل شده است، بلکه به گفته بعضى پنج آیه فوق به اتفاق همه مفسران در آغاز وحى بر رسول اکرم ص نازل شده، مضمون آن نیز مؤید این معنى است.
در روایات آمده است که پیغمبر اکرم ص به کوه" حرا" رفته بود جبرئیل آمد و گفت: اى محمد بخوان! پیامبر ص فرمود: من قرائت کننده نیستم.
جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار دیگر گفت: بخوان! پیامبر ص همان جواب را تکرار کرد، بار دوم نیز جبرئیل این کار را کرد، و همان جواب را شنید، و در سومین بار گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ... (تا آخر آیات پنجگانه).
این سخن را گفت و از دیده پیامبر ص پنهان شد.
رسول خدا ص که با دریافت نخستین اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خدیجه آمد، و فرمود: زملونى و دثرونى:" مرا بپوشانید و جامه‏اى بر من بیفکنید تا استراحت کنم" «1».
" طبرسى" در" مجمع البیان" نیز نقل مى‏کند که رسول خدا ص به خدیجه فرمود هنگامى که تنها مى‏شوم ندایى مى‏شنوم (و نگرانم!).
خدیجه عرض کرد: خداوند جز خیر در باره تو کارى نخواهد کرد، چرا که به خدا سوگند تو امانت را ادا مى‏کنى، صله رحم بجا مى‏آورى، در سخن گفتن راستگو هستى.
" خدیجه" مى‏گوید: بعد از این ماجرا ما به سراغ" ورقة بن نوفل" رفتیم (او از آگاهان عرب و عموزاده خدیجه بود)" رسول اللَّه ص آنچه را دیده بود براى" ورقه" بیان کرد،" ورقه" گفت: هنگامى که آن منادى به سراغ تو مى‏آید دقت کن ببین چه مى‏شنوى؟ سپس براى من نقل کن.
پیامبر ص در خلوتگاه خود این را شنید که مى‏گوید: اى محمد بگو:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ- تا- وَ لَا الضَّالِّینَ، و بگو:
لا اله الا اللَّه، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو کرد.
" ورقه" گفت:" بشارت بر تو، باز هم بشارت بر تو، من گواهى مى‏دهم تو همان هستى که" عیسى بن مریم" بشارت داده است! و تو شریعتى همچون" موسى" دارى تو پیامبر مرسلى، و به زودى بعد از این روز مامور به جهاد مى‏شوى و اگر من آن روز را درک کنم در کنار تو جهاد خواهم کرد"!.
هنگامى که" ورقه" از دنیا رفت رسول خدا ص فرمود:" من این روحانى را در بهشت (بهشت برزخى) دیدم در حالى که لباس حریر بر تن داشت، زیرا او به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد" «1».
البته در بعضى از کلمات مفسرین، یا کتب تاریخ، مطالب ناموزونى در باره این فصل از زندگى پیغمبر اکرم ص به چشم مى‏خورد که مسلما از احادیث مجعول و اسرائیلیات است، مثل اینکه پیغمبر بعد از ماجراى نخستین نزول وحى بسیار ناراحت شد و از این ترسید که القائات شیطانى باشد! یا چند بار تصمیم گرفت خود را از کوه به زیر پرتاب کند! و امثال این لاطائلات که نه با مقام شامخ نبوت سازگار است، نه با آنچه در تاریخ از عقل و درایت فوق العاده پیامبرص و مدیریت و شکیبایى و تسلط بر نفس و اعتماد او ثبت شده است.
به نظر مى‏رسد اینگونه روایات ضعیف و رکیک ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است و خواسته‏اند هم اسلام را زیر سؤال برند و هم شخص پیغمبر اکرم ص را با توجه به آنچه گفته شد به سراغ تفسیر آیات مى‏رویم.

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
آشنایی با سوره بقره

این سوره همه‏اش مدنى است جز یک آیه و آن «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ» (بترسید از روزى که همه بسوى خدا باز میگردید) که در منى سال حجة الوداع نازل شد. عدد آیاتش دویست و هشتاد و شش است بنا بر عدد کوفى که از على علیه السلام نقل شده است و دویست و هشتاد و هفت بنا بر عدد بصرى و دویست و هشتاد و پنج در عدد حجازى و دویست و هشتاد و چهار بنا بر عدد شامى (که از ذکر موارد اختلاف آنها در اینجا صرف نظر کرده و بیان هر یک را بمحل خود موکول مى‏کنیم). فضیلت این سوره ابىّ بن کعب از رسول اکرم نقل میکند که فرمود هر کسى این سوره را بخواند سلام و رحمت خدا بر او باد و به او اجر مرزبانان و فدا کاران در راه خدا را میدهند. همو میگوید: پیامبر بمن گفت: اى ابىّ بمسلمانان بگو که سوره بقره را یاد گیرند که فرا گرفتن آن برکت و ترک آن موجب حسرت است و ساحران توانایى آن را ندارند. سهل بن سعد میگوید: رسول اکرم فرمود: براى هر چیز قلّه‏اى است و قلّه قرآن سوره بقره است در هر خانه‏اى که خوانده شود اگر در روز باشد تا سه روز شیطان وارد آن خانه نخواهد شد و اگر در شب باشد تا سه شب از داخل شدن شیطان بدانجا در امانند. روایت شده است که رسول اکرم جمعیّتى را بمکانى فرستاد. سپس خودش بدنبال آنان رفت و از یک یک آنان میپرسید که از قرآن چه مقدار و کدام سوره را حفظ دارى تا بجوانى که از همه سنّش کمتر بود رسید او در جواب این سؤال رسول اکرم قسمتى از قرآن و سوره بقره را نام برد که حفظ دارد حضرت رو بجمعیّت کرد و گفت: اکنون بروید و این جوان امیر بر شما است. گفتند: یا رسول اللَّه او از همه ما کم سن تر است. حضرت فرمود: آرى ولى سوره بقره را حفظ دارد. از رسول اکرم پرسیدند: چه سوره‏اى از قرآن افضل سوره‏ها است؟ حضرت فرمود: سوره بقره. عرض کردند: کدام آیات سوره بقره از بقیه بر تر است؟ فرمود: آیة الکرسى. امام صادق فرمود: هر که سوره بقره و آل عمران را بخواند روز قیامت آن دو سوره چون ابر یا پرده بر سرش سایه مى‏افکند منبع: ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 55

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
احادیث انتظار ‎)‎حدیث درباره حضرت مهدی (عج))

قال المهدی (ع)
وَجهُ الاِنتِفاعِ بی فی غَیبَتی ، فَکَالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ اِذا غَیَّبَتها عَنِ الاَبصارِ السَّحابُ

کیفیت بهره وری از من در دوران غیبتم ، همچون بهره وری از خورشید در هنگامی که ابرها آنرا از دیدگان می پوشانند ، می باشد 

قال المهدی (ع)
قَد آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَ حُمَقاؤهُم ، وَ مَن دینُهُ جَناحُ البَعُوضَهِ اَرجَحُ مِنهُ

نادانان و کم خردان شیعه و کسانی که پرو بال پشه از دینداری آنان برتر و محکم تر است ، ما را آزار می دهند

قال المهدی (ع)
ولا تَمیلُوا عَنِ الیَمینِ وَ تَعدِلُوا اِلَی الیَسارِ ، وَاجعَلُوا قَصدَکُم اِلَینا بِالمَوَدَّهِ عَلَی السُّنَّهِ الواضِحَهِ

از راه راست به راه چپ منحرف نشوید ، و با مودت و دوستی نسبت به ما حرکت مستقیم خود را بر آئینی روشن استوار سازید .

قال المهدی (ع)
اَنَا المَهدِیُّ ، اَنَا قائِمُ الزَّمانِ ، اَنَا الَّذی اَملَاُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً .

منم مهدی ، منم قائم ، منم آنکه زمین را از عدالت پر گرداند ، همانگونه که از ستم لبریز شده باشد .

امام صادق ( ع ) فرمودند : اگر زمین یک چشم بهم زدن از حجت تهى باشد ، اهل خود را فرو مى برد .

أبان مى گوید از امام صادق ( ع ) شنیدم که مى فرمود : دنیا از بین نمى رود تا مردى از خاندان من ظهور کند ، مردى که به شیوه حکومت آل داود ، داورى مىکند وبدون اینکه از کسى شاهد وگواهى بخواهد ، درباره هر کسى داورى مى فرماید

امام صادق ( ع ):

هنگامى که امام عصر بپاخیزد ، هیج سرزمینى باقى نمى ماند مگر اینکه در آن به یگانگى خدا ورسالت محمد ( ص ) گواهى داده مى شود

ابو بصیر ، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود : حضرت قائم ( علیه السلام ) شباهتى با حضرت یوسف دارد . راوى مى گوید عرضکردم : آن چیست ؟ فرمود : سرگردانى وغیبت

منبع: غیبة الطوسی : ص 103

امام علی علیه السلام :

اصحاب حضرت مهدى علیه السلام همه جوانند وپیرى در میان آنها جز تعداد بسیار اندکى نخواهند بود ، مانند سرمه در چشم ونمک در زاد وتوشه ، نمک کمترین جزء زاد وتوشه مى باشد .

منبع: النعمانی : ص 315 ب 20 ح 10

امام صادق از امام علی علیه السلام : منتظر وآماده فرج بوده واز رحمت الهى مأیوس نگردید . بهترین اعمال نزد خداوند متعال زمانیستکه بندهء مؤمن منتظر وآمادهء فرج باشد وکسیکه منتظر وآمادهء امر ما ( اهل بیت ) باشد مانند کسیتکه در راه خدا در خون خود بغلطد .

منبع: الخصال : ج 2 ص 610 - 616 و 625 ب 400 ح 10

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
شعر انتظار (پیامک شعری درباره حضرت مهدی (عج))

(1)

بیا دوباره پاک کن زجاده ها غبار را            به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را 

ببین دلم گرفته و بهانه می کند تورا            به من بگو که می رسی ، زدل مبر قرار را 

(2)

ظهور کن نگار من بیا که از سر شعف                فدای قامتت کنم دو چشم اشک بار را

مام لحظه های من فدای یک نگاه تو               بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را 

(3)

آقا بیا بخاطر باران ظهور کن                            مارا از این هوای سراسیمه دور کن

وقتی برای بدرقه ی عشق می روی                 از کوچه های خسته ما هم عبور کن

(4)

نشسته در دو چشم تو نگاه بی قرار من                     بیا گره گشا گره گشا زکار من

کنون نگاه مست توست که می برد قرار من           بیا طبیب درد من همیشه غم گسار من

(5)

آه می کشم تو را با تمام انتظار                                  پرشکوفه کن مرا ای کرامت بهار

می رسد بهار من ، بی شکوفه ام هنوز                      آفتاب من بتاب، مهربان من ببار

(6)

کوچه کوچه جستجو خانه خانه در گذار                     قلب من شکفته است در بهار انتظار

آخرین گل محمدیست این که می رسد زراه          هم تبار نرگس است در تبسم بهار

(7)

عشق،یعنی عشق یعنی انتظار                                 در فراق تک سواری بی قرار

عشق یعنی واهمه بی واهمه                                  خادم المهدی شدن بی خاتمه

(8)

با نام تو راه عشق آغاز شود                             شب با نفس سپیده دم ساز شود 

با نام  تو ای بهار جاری در جان                            یک باغ گل محمدی باز شود 

 (9)

آقا نگاهت سوی آهوهاست می دانم                 دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم

آقا اگر تو بر نمی گردی دلیل آن                          در دست های پرگناه ماست می دانم

 (10)

همین که گام می زنی به خلوت خیال من                    سرشک شوق می چکد ز چشم اشکبار من 

کنون نگاه مست توست که می برد قرار من             بیا طبیب درد من بیا بمان کنارمن

(11)

در بزم ولا جام هدایت مهدیست                              مقصود ز نور بینهایت مهدیست

ثبت است که در جریده عالم قدس                         گلواژه روشن هدایت مهدیست

(12)

هجران جانان تا به چند؟ آن یارکو، آن یار کو؟            تاکی بود قرآن نهان؟ دیدار کو، دیدار کو؟

ای عاقلان دیوانه ام ، زنجیر زلف یار کو؟                      بر شعله های شوق دل ، پروانه ی دلدار کو؟

 (13)

مهی که راز جمالش هنوز سربسته است            به غارت دل سودائیان کمر بسته است

به یازده خم می گرچه دست ما نرسد              بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است 

(14)

دلم گرسبز مانده در زمستان از بهار توست         تمام باغ های سبز ساحل یادگار توست

از اقیانوس می پرسم نشان خانه سبزت                 که دریا قسمتی از شعرهای انتظار توست

(15)

به تماشای طلوع تو جهان چشم براه                       به امید قدمت کون و مکان براه 

در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند            مه شب تا سحر خلوتیان چشم براه

(16)

رسیدی و پرو بال فرشته ها واشد                شب از کرانه ی هستی گذشت ،فرداشد

تو آمدی و به یمن نگاه تازه تو                      خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد

(17)

در آئینه ها زلال نورش جاریست                 در مسجد جمکران حضورش جاریست

در خلوت عشاق دل افروخته اش                  انوار دل آرای ظهورش جاریست

(18)

در سهله و جمکران تو را می جویم                 عجل لولیک الفرج می گویم

(19)

 می رسی سپیده به دوشت ، می شود تمام جهان سبز

                                    پیش رو افق در افق سرخ، پشت سر کران تا کران سبز

خاک زیر پای تو روشن ، باد با نگاه تو آتش

                                           می شود به وقت حضورت ، چشمه چشمه آب روان سبز

(20)

 جلوه های نور رویت دیدنیست                     بوسه از لعل لب تو چیدنی است

در کنار سفره ی احسان تو                              جام عشقت با لقا نوشیدنیست

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
سنت سحری

گزیده کافى، ج‏3، ص: 140

سنت سحرى‏

* (1581)* 1- به ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفتم: کسى که مى‏خواهد روزه بگیرد، باید سحرى تناول کند؟ ابو عبد اللَّه گفت: لازم نیست سحرى تناول کند. اما در ماه رمضان بهتر آن است که سحرى تناول کند. ما اهل بیت دوست داریم که سحرى ماه رمضان ترک نشود.

* (1582)* 2- به ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفتم: سحرى خوردن، یک تکلیف الهى است؟ ابو عبد اللَّه گفت: در ماه مبارک رمضان، فضیلت با سحرى خوردن است، گر چه با نوشیدن آب باشد، امّا در روزه‏هاى مستحبى، هر کس مایل باشد، سحرى مى‏خورد و هر کس مایل نباشد سحرى نمى‏خورد.

توجه: بر اساس آیه کریمه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏» سوره بقره آیه 183، مؤمنین موظف شدند که مانند ملتهاى پیشین از این شام تا شام بعدى یکسره روزه‏

بگیرند. بعد از چند سال که آیه کریمه «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ‏ ...» نازل شد، خداوند عزّت اذن و رخصت داد که از موقع افطار تا آخر شب هر چه مایل باشند بخورند و بیاشامند و روزه را از سپیده‏دم تا شام بعدى ادامه دهند، و چون بى‏توجهى و بى‏اعتنائى به رخصتهاى الهى نارواست، سنت بر این قرار گرفت که در سحر ماه رمضان سحرى تناول کنند و اگر مایل نباشند، لا اقل شربت آبى بنوشند.

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
بهترین شیوه ارتباط با ...

از حضرت ایت ا... بهجت سوال کردند که بهترین شیوه ارتباط با امام زمان چیست ؟ ایشان فرمودند به دفتر او عمل کردن ...

، اطاعت او کردن کانّه او را می بینیم ، کانه نداره  بلکه حقیقتا او را می بینیم ایشان میفرمودند صحبتی که ما  با هم می کنیم قبل از این که طرف مقابل بشنود حضرت میشنود . سوال شد که همین که به دستور او عمل کنیم کافیه ؟ دعایی چیزی نیست ؟ ایشان فرمودند بالا ترین دعا طاعت است.

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
حکمت بلایا

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و 

یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد. و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
زندگی نامه حضرت مهدی

ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود   در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمین خلیفه عباسی   ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی   قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت

  و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای   شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد   امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای  نهاد ، او را از میان بردارند   بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی  را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی.

شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند   از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد   آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی  از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری   در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد


ضرورت غیبت آخرین امام
 بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای   حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی  بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی  کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی   ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای   اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی  ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای  که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی  ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی  با اعتقاد به امام حی غایب


صورت و سیرت مهدی ع
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .


شمشیر حضرت مهدی ع

شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی   ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری  از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی   باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع   آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع   آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر   ع   می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر   ع   گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین   ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است


غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید   از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع   محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی  ع بودند .


غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی  جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی  که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان   عجل الله فرجه   برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی  - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای  دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی  او را کمک رسانند ، تا قدرتهای   فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی  که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی   خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی  را عزت دوباره خواهد بخشید .


اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .


اعتقاد به حضرت مهدی  ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی  ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند.

 

دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ
این دعاء حضرت صاحب الا مرعلیه السلام است که تعلیم فرمود آنرا به شخصى که محبوس بود پس خلاص شد

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ

و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شکوه بسوى تو است

الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ

محمد و آل محمد آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام

وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ

و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى

چشم بر هم زدن یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید

فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ

که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ

الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ

همین ساعت هم اکنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ

محمد و آل پاکیزه اش

 

دعاى امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
کفعمى در مصباح فرموده این دعاء حضرت مهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ است

  اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِیَةِ

خدایا روزى ما کن توفیق اطاعت و دورى از گناه

وَصِدْقَ النِّیَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَکْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ

و صدق و صفاى در نیت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسیله هدایت شدن و استقامت و استوار کن

اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِکْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ

زبانهاى ما را به درستگویى و حکمت و لبریز کن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاک کن

بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاکْفُفْ اَیْدِیَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ

اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناک و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى

وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِیانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ

و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خیانت و ببند گوشهاى ما را از شنیدن سخنان بیهوده

وَالْغیبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصیحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمینَ

و غیبت و تفضل فرما بر علماى ما به پارسایى و خیرخواهى کردن و بر دانش آموزان

بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعینَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى

به کوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان به پیروى کردن و پند گرفتن و بر

مَرْضَى الْمُسْلِمینَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ

بیماران مسلمان به بهبودى یافتن و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت

وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشایِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّکینَةِ وَعَلَى الشَّبابِ

و مهربانى کردن و بر پیرانمان به وقار و سنگینى و بر جوانان

بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَیاَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِیاَّءِ

به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت و بر توانگران

بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ

به فروتنى و بخشش کردن و بر مستمندان به شکیبائى و قناعت و بر پیکار کنندگان

بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ

به یارى و پیروزى و بر اسیران به رهایى یافتن و آسودگى و بر زمامداران

بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِیَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّیرَةِ وَبارِکْ

به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و برکت ده

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ

براى حاجیان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ایشان واجب کردى از

الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِکَ وَرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَالرّاحِمینَ  

اعمال حج و عمرة بوسیله فضل و رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان

 

دعاى الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاکَ

درمهج ذکر شده که این دعاء حضرت حجّة علیه السلام است

اِلهى بِحَقِّ مَنْ ناجاکَ وَبِحَقِّ مَنْ

خدایا به حق هرکه با تو راز گوید و به حق هر که

دَعاکَ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ

تو را در صحرا و دریا بخواند تفضل فرما بر فقیران مؤ منین و مؤ منات

باِلْغَناَّءِ وَالثَّرْوَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنینَ والْمُؤْمِناتِ بِالشِّفاَّءِ

به توانگرى و ثروت و بر بیماران مؤ منین و مؤ منات به بهبودى یافتن

وَالصِّحَةِ وَعَلى اَحْیاَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْکَرامَةِ

و تندرستى و بر زندگان مؤ منین و مؤ منات به لطف و بزرگوارى

وَعَلى اَمْواتُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَعَلى

و بر مردگان مؤ منین و مؤ منات به آمرزش و مهربانى و بر

غُرَباَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ اِلى اَوْطانِهِمْ سالِمینَ غانِمینَ

غریبان مؤ منین و مؤ منات به بازگرداندن آنها به وطنشان بسلامتى و بهره مندى به حق

بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعینَ

محمد و آل او همگى

 

استغاثه به امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
سیّد علیخان در کلم طیّب فرموده این استغاثه ایست بحضرت صاحب الزّمان صلوات الله علیه هر جا که باشى دو رکعت نماز بحمد و هر سوره که خواهى بگذار پس رو بقبله زیر آسمان بایست و بگو:

سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التّاَّمُّ

سلام خدا بطور کامل

الشّامِلُ الْعاَّمُّ وَصَلَواتُهُ الدّاَّئِمَةُ وَبَرَکاتُهُ الْقاَّئِمَةُ التّاَّمَّةُ عَلى حُجَّةِ

و تمام و همه جانبه و عمومى و درودهاى ممتد و پیوسته و برکتهاى پابرجا و تام و تمامش بر حجت

اللّهِ وَوَلِیِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَلیفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ

خدا و ولى او در زمین و سایر کشورهایش و جانشین او بر خلق و بندگانش و نژاد پاک

النُّبُوَّةِ وَبَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْ یمانِ

نبوت و باقیمانده عترت و (آن سرور) برگزیده یعنى حضرت صاحب الزمان و آشکارکننده ایمان

وَمُلَقِّنِ اَحْکامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ

و یاددهنده احکام قرآن و پاک کننده زمین و گسترنده عدالت در درازا و پهناى

وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ

زمین و حجت قائم مهدى آن امام منتظر پسندیده و فرزند

الاْئِمَّةِ الطّاهِرینَ الْوَصِىِّ بْنِ الاْوْصِیاَّءِ الْمَرْضِیّینَ الْهادِى

امامان پاکیزه و وصى فرزند اوصیاء پسندیده آن راهنماى

الْمَعْصُومِ ابْنِ الاْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُعِزَّ

معصوم فرزند امامان راهنماى معصوم سلام بر تو اى عزت بخش مردم

الْمُؤْمِنینَ الْمُسْتَضْعَفینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُذِلَّ الْکافِرینَ

مؤ منى که ناتوان و خوارشان شمرند سلام بر تو اى خوارکننده کافران

الْمُتَکَبِّرینَ الظّالِمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ

سرکش و ستمکار سلام بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا بانوى زنان جهانیان سلام

عَلَیْکَ یَا بْنَ الاْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومینَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ

بر تو اى فرزند پیشوایان و حجتهاى معصوم و پیشواى بر خلق

اَجْمَعینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَکَ فِى الْوَِلایَةِ

همگى سلام بر تو اى سرور من سلام مخلصانه من به تو در ولایت و پیرویت

اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاْرْضَ

گواهى دهم که تویى آن پیشواى راه یافته چه در گفتار و چه در کردار و تویى آن بزرگوارى که زمین را پر از

قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَکَ وَسَهَّلَ

عدل و داد کنى پس آنکه پر از ستم و بیدادگرى شده باشد پس از خدا خواهم که شتاب کند در فرج تو و راه آمدنت را هموار

مَخْرَجَکَ وَقَرَّبَ زَمانَکَ وَکَثَّرَ اَنْصارَکَ وَاَعْوانَکَ وَاَنْجَزَ لَکَ ما

و زمان ظهورت را نزدیک و یار و یاورت را بسیار گرداند و آنچه

وَعَدَکَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقاَّئِلینَ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا

به تو وعده فرموده درباره ات وفا کند زیرا که او راستگوترین گویندگان است که فرموده ((و ما خواستیم بر کسانى که

فِى الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ

در زمین زبون شمرده مى شدند منت نهیم و ایشان را پیشوایانى کنیم و وارثانشان گردانیم )) اى سرور من اى صاحب

الزَّمانِ یَابْنَ رَسُولِاللّهِ حاجَتى کَذاوَکَذا (وبجاى کَذاوَکَذاحاجات خودراذکرکند (

الزمان اى فرزند رسول خدا حاجتم این و این است

فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَکَ

پس شفاعت کن برایم در برآمدنش زیرا که من با حاجت خویش به تو متوجه شده ام زیرا مى دانم که

عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّکُمْ بِاَمْرِهِ

شفاعت تو به درگاه خدا پذیرفته و مقامت پسندیده است پس به حق همان خدایى که شما را در کار خود مخصوص کرده

وَارْتَضاکُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ سَلِ اللّهَ

و براى راز و سِرّش پسندیده و بدان مقامى که شما در نزد خدا میان خود و او دارید که از خداى

تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَکَشْفِ کُرْبَتى

تعالى بخواهى من به خواسته ام برسم و دعایم اجابت شود و اندوهم برطرف گردد

و بخواه هر چه خواهى که برآورده مى شود انشاء الله تعالى مؤ لف گوید: که بهتر آنست که در رکعت اوّل نماز این استغاثه بعد از حمد سوره اِنّا فَتَحْنا بخواند و در رکعت دویّم اذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ .

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
(بدون عنوان)
من اینجا
مسافرم

جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و
دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز
و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید:
لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
احادیثی ازانتظارفرج

 

برترین اعمال امت من انتظار فرج است. « پیامبر اکرم(ص) »

در انتظار فرج باشید واز رحمت خدا نومید نشوید. « امام علی(ع) »

آن که منتظر فرج ما است، همچون کسی است که در راه خدا در خون خود تپیده باشد. « امام علی(ع) »

منتظران ظهور امام مهدی(عج) برترین اهل هر زمان اند. « امام سجاد(ع) »

در شب و روزت منتظر فرج مولایت باش. « امام صادق(ع) »

آنکه به ما ایمان آورد وسخن ما را تصدیق کند منتظر امر [ فرج ] ما باشد، همچون کسی است که زیر پرچم قائم به شهادت برسد. « امام صادق(ع)»

منتظر ظهور امام دوازدهم مانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا شمشیر کشیده است واز ایشان دفاع می کند. « امام صادق(ع)»

 

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393
منادی توحید!

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393

برای ورود کلیک کنید
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : mahdi
تاریخ : 2 بهمن 1393