ر زمانهای قدیم یه مرد صابون فروشی بود که خیلی آرزو داشت حضرت مهدی (عج) را از نزدیک ببیند.امام زمان که می دانست این مرد ،دنیا پرست است و به خاطر اینکه به او ثابت کند عاشق واقعی نیست شخصی را به دنبالش فرستاد.فرستاده آقا نزد مرد صابون فروش رفت و گفت: امام فرموده بیا در فلان مکان تا با ما ملاقات کنی.این دو راهی شدند و در اواسط راه بارون شدیدی شروع به باریدن کرد.مرد صابون فروش رو به فرستاده امام کرد و به او گفت : مقداری از صابونهایم روی پشت بام منزلم است و اگر آنها را بر ندارم خراب می شوند.سلام من را به حضرت برسان و بگو یک روز دیگر به ملاقاتت می آیم.فرستاده حضرت مهدی (عج) رو به مرد صابون فروش کرد و گفت: آقا می دانست که در راه باران می بارد و به من پیغام داده که از تو بپرسم آیا ارزش صابونهایت از دیدار با امام زمانت بیشتر است.نتیجه اخلاقی : قبل از آرزو کردن کارهای مهم کمی بنگریم که آیا آمادگی و ظرفیت آن کار را داریم یا نه